سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز
سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز

رؤسای ایل قره پاپاق‌

ما رقم دقیق تاریخی و حتی رقم احتمالی «سال» حرکت ایل بزچلو از بخش بزچلوی اراک به قفقاز را نداریم، نقی خان بزچلو (قلی خان) در یادداشتهایی که در حدود 20 سال اخیر نوشته شده می‌گوید:  ایل بزچلو در زمان صفویه که ولایت گرجستان تابع ایران بوده و لگزیهای داغستان به اهالی گرجستان دست درازی می‌کردند و آنان را مورد قتل و غارت قرار می‌دادند، سلطان وقت به عنوان دفع... ایل بزچلو را اجباراً از سلطان آباد (اراک) به «پنبک» گرجستان کوچانیده است.  

توضیح: باز تاریخ دقیق یا احتمالی، روشن نیست و اینکه قره پاپاق‌ها روزی در «پنبک» بوده‌اند، جای تردیدی ندارد اما این سرنوشت آن بخش از بزچلو است که از اراک کوچ کرده‌اند و قره پاپاق جزئی از این بخش است.

 

بدیهی است ایل بزچلو (بخشی که به قفقاز رفته) بعداً خود به دو بخش تقسیم می‌شود. بخشی (بخش عمده) به آناطولی می‌روند و در جبهه مخالف دولت ایران قرار می‌گیرند (قبلاً شرح داده شد) و بخش دیگر در اطراف «شوراگول» ـ برکه شور ـ ساکن می‌شوند که قره پاپاق همین بخش دوم است. هنگام حرکت از اراک و قبل از تجزیه ایل بزچلو در قفقاز، رئیس بخش دوم یعنی قره پاپاق «یار علی بیگ» بوده که «یارالی بیگ» ـ بیگ زخم دار ـ خوانده می‌شد پس از تجزیه، تا حرکت به داخل ایران، بترتیب نقی بیگ[1] و مهدی بیگ[2] رئیس ایل بوده‌اند و در فرمان حرکت به داخل ایران همانطور که دیدیم نقی خان بزچلو رئیس ایل بوده است، آخرین سندی که راجع به او در دست ماست تقدیر نامه عجیبی است که از سوی ولیعهد محمد میرزا فرزند عباس میرزا (که بعد محمد شاه قاجار نامیده شد) می‌باشد، بدین متن:

 

عالیجاه رفیع جایگاه کرت همراه، اخلاص و ارادت آگاه، رشادت و بلادت پناه عمدة العشائر و القبایل نقی خان بزچلو سرتیپ سواران قره پاپاق و مامش و غیرهم، به توجهات و عنایات خاطر خطیر والا مخصوص و ممتاز بوده‌اند. و چون طراز اخلاص و صداقت آن عالیجاه و خدمتگزاری و جان نثاری آن دولتخواه حسب الواقع بر رای نواب غفران مآب ولی عهد، مرحوم مغفور اسکنه الله تعالی فی روضات السرور و عرفات النور ظاهر و آشکار بوده است. قبل از وقوع قضیه جانسوز ناگوار، محض عنایت به... آن دولتخواه، به خط مبارک خود مرقوم فرموده بودند که اسب سواری خودشان را با دویست تومان وجه نقد به عنوان تفضل و انعام ما، به آن عالیجاه برسانیم. ما هم موافق وصیت نواب غفران مآب مرکوبی که مخصوص سواری خود او بود و... بر جمیع اسب‌های اصطبل مزیت و رجحان داشت با دویست تومان نقد مصحوب عالیجاه محمد بیک جلودار، در چنین وقتی که آن دولتخواه در سر حد مشغول خدمت سر حد است عنایت و ارسال داشتیم الحق این عنایتی است مخصوص، که در کل ایران... حق این است که مانند آن دولتخواه جان نثاری که در راه خدمت از جان و مال مضایقه ننموده و مستحق نیل بر این مرحمتها است. الطاف ما را... خود به سر حد کمال... و در عهده شناسند، تحریراً فی شهر ربیع الثانی سنه 1250.

 

این سند گویا (مطابق نقل ها) به خط خود محمد شاه صادر شده[3]، اهمیت قره پاپاق را در نظر عباس میرزا می‌رساند، با دقت در محتوای این سند، روشن می‌شود که عباس میرزا چگونه به این ایل می‌نگریسته و چرا آنان را در محیط پر خطر و فاقد امنیت سلدوز ساکن کرده است.

 قاراپاپاق قره پاپاق سولدوز نقده سلدوز قاراپاپاخ

پس از نقی خان به ترتیب، مهدی خان سرتیپ، نجفقلی خان، بیوک خان (برادر زاده مهدی خان پسر کاظم خان)، نجفقلی خان دوم معروف به حاجی امیر تومان و خسرو خان، به ریاست ایل رسیده‌اند در فصول آینده خواهیم دید که رضا قلی خان رشید السلطنه و حسنعلی خان نیز در عرض خسرو خان (به دستور صمد خان شجاع الدوله) گاهی به ریاست موقت رسیده‌اند.

 

ریاست ایل بعد از خسرو خان ساقط می‌شود و یک ریاست نیمه رسمی (که باز نقش مهمی در زندگی و سرنوشت ایل داشته آغاز می‌شود که بیشتر به تشخص قدرت ثروتی متکی بوده و در عین حال طبق سنت از احترام مخصوص نیز برخوردار بوده است) پدید می‌گردد.

 

در این دوره به قرار سن، حاج پاشاخان جان احمدلو، نقی (قلی) خان بزچلو و پاشا خان امیر فلاح به موازات هم با ریاست ریش سفید گونه‌ای امور عشایری را به عهده داشتند، قابل ذکر است که پاشاخان امیر فلاح خدمات مهمی در حوادث نظامی، اجتماعی بهنگام حملات قبایل اطراف به قره پاپاق، انجام داده است وی که داماد آخرین امیر تومان قره پاپاق بود (و نظر به اینکه غلامرضا خان خسروی پسر خسرو خان علاقه‌ای به ریاست نداشت و خودش را کنار می‌کشید) در واقع سخنگوی خاندان امیر تومانها نیز بود.

 اولین رخداد سیاسی:

پس از ورود ایل به سلدوز مجدداً «میررواندوز» که پانزده سال پیش کارگزاران افشار را در سلدوز غارت کرده بود به فکر حمله به ایل جدید می‌افتد، نقی خان مراتب را به اطلاع نایب السلطنه می‌رساند. به دستور وی دو فوج سوار با چهار اراده توپ از ارومیه اعزام و در اختیار نقی خان قرار می‌گیرد، قره پاپاق آماده جنگ می‌شود، میر رواندوز از آمادگی آنان خبردار شده و نیروهایش را که از قبایل مختلف کرد از جمله رواندوز و منگور جمع کرده بود مرخص نموده و به رواندوز مراجعت می‌کند.

 

و نیز قبل از آمدن قاراپاپاق عشایر پیران (پیرانشهر فعلی) بر عشیره «مامش» ـ ساکنین منطقه میان پیرانشهر و نقده ـ تاخته و قتل و غارت راه‌انداخته بودند، رئیس مامش فراری و افراد ایلش در میان عشایر اطراف پراکنده می‌شوند.

 

پروت آغا، رئیس مامش که از آمدن ایل جدید مطلع می‌شود از مخفیگاه خود خارج شده و به نقی خان پناهنده می‌شود، وی نیز با مکاتباتی که با نایب السلطنه داشته موفق می‌شود حکم و خلعتی از دربار برای او بگیرد، مامش‌ها تحت حمایت قره پاپاق بر سر زندگی خود باز می‌گردند و تا سال 1297 [قمری] از هم پیمانان وفادار قره پاپاق بوده‌اند، از آن سال (که قیام شیخ عبید رخ می‌دهد) به بعد مامش‌ها احساس استقلال کردند و در سال 1339 [قمری] همراه سایر عشایر کرد در قتل و غارت قره پاپاق شرکت کردند.

 


[1]. مهدی بیگ و نقی بیگ بترتیب، پدر و پدربزرگ نقی خان بزچلو بوده اند.

 

[2]. همان.

 

[3]. توجه: سند و امضای آن از محمد شاه است آنچه در متن مورد نظر است این است که آیا خط سند هم از خود وی است یا از منشی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد