قوای مجاهدین از گیلان، تبریز، بختیاری و لارستان به طرف تهران حرکت میکنند و تهران در جمادی الثانی 1327 فتح شده و محمد علی شاه بر کنار میشود.
روسها محمد علی شاه را مجدداً از طرف ترکمنستان و گرگان به ایران میفرستند و بالاخره در رمضان 1329 نیروی ترکمن شکست خورده و محمد علی شاه به روسیه باز میگردد، لیکن روسها شخصاً در ذی قعده همان سال از بندر انزلی و مرز آذربایجان وارد ایران میشوند، صمد خان مجدداً توسط روسها والی تبریز میشود، بنابراین حکومت سلدوز عملاً در دست رشید السلطنه قرار میگیرد.
نه
در این سالها بل در حوادث سالها و دهههای بعدی خواهیم دید وجود دو گرایش
در میان رؤسای ایل قراپاپاق از آغاز نهضت مشروطه تا سال 1342 شمسی کاملاً
به نفع قراپاپاق بوده است به حدی که بعضیها باور دارند که این جناح بندی
یک برنامه کاملاً از پیش طرح شده و بر اساس توطئه خود دو جناح انجام
مییافته لیکن اسناد نشان میدهد که اصل قضیه جدی بوده است. منظور از «نفع
قراپاپاق» این نیست که عدم حمایت آنان از مشروطه را یک نفع طلبی زیرکانه
برای آ نها حساب کنیم بلکه نظر به اوضاع و شرایط منطقه سلدوز که تحت اشغال
عثمانیها بود و از طرفی سخت تحت فشار عشایر اکراد قرار داشت، چیزی از
دستشان ساخته نبود و نمیتوانستند نقشی در سرنوشت کشور داشته باشند، ایجاد
جنگ داخلی (داخل ایل) به عنوان مشروطه براستی معنائی نداشت.
به هر
حال قراپاپاق در موضوع نهضت بزرگ مشروطه به دلایل فوق نقشی نداشت با اینکه
حکومتشان از سوی صمد خان شجاع الدوله بود، قدمی نیز بر علیه مشروطه
برنداشتهاند. در 27 شعبان 1332 هجری قمری (تیر ماه) احمد شاه تاج گذاری
میکند، وی دوران کودکی را سپری کرده و کارها را از دست نایب السلطنه خارج
کرده و خود به عهده میگیرد. دولت با روسها وارد مذاکره میشود و در شهریور
همان سال صمد خان از حکومت آذربایجان عزل میشود اما در سلدوز امور حکومت
محلی همچنان مورد ادعای رشید السلطنه بوده، علت این موضوع شروع جنگ اول
جهانی بود زیرا (همانطور که قبلاً گفته شد) در سال 1330 عثمانیها سلدوز را
تخلیه کردند ولی درست در همان روزها که صمد خان از حکومت آذربایجان برکنار
شد مجدداً نیروی عثمانی به جانب سلدوز حرکت کرد تا منطقه استراتژیک سلدوز
را اشغال کند، به طوری که فاصله زمانی رفت و برگشت عثمانیها تنها (حدود)
دو سال طول میکشد آنان که بار اول هشت سال سلدوز را اشغال کرده بودند این
بار هم دو سال در آنجا میمانند تا اینکه در زمستان سال 1334 قمری نیروهای
روس از طریق دریاچه، بندر حیدر آباد را میگیرند و در بامداد یکی از روزها
لوله توپهایشان در بالای «نادر تپه سی» روستای دلمه، نقده را هدف میگیرد.
نقده
با 220 خانوار محلی، آن روز مرکز ستاد عثمانیها بوده است. صدقی افندی، سر
عسکر عثمانی غافلگیر میشود و به سرعت ادوات و امکانات خود را بار قاطرها
کرده و از سلدوز فرار مینماید.
قبل از ماجرای فوق که عثمانیها در
سلدوز بودند (قبل از آمدن روسها) روسها دوباره صمد خان را به ایران آوردند و
حکومت مراغه را به او سپردند، صمد خان با نیروهای زیادی برای جنگ با
عثمانیان به طرف ساوجبلاغ حرکت کرد و از عثمانیها شکست خورده، عقب نشینی
کرد. مردم میاندوآب که سابقه ذهنی تلخی از کردها (حمله شیخ) داشتند بدنبال
فرار او پا به گریز گذاشتند و زن و مرد و کودک از ترس اکراد که (به عنوان
حامیان عثمانی به تعقیب نیروی شکست خورده صمد خان میآمدند) خود را به
جغاتای (زرینه رود) زدند،ای بسا زن و دختر و کودکی که در رودخانه غرق شدند
و جنازه هایشان به دریاچه ریخته شد.
برگردیم به اوضاع سلدوز:
در
بهار سال 1296 شمسی (آغاز 1336 قمری) تزار روس «نیکلای» در شورش «سیسیان»
بدست «منشویکها» همراه خانواده اش کشته میشود، خود روسها در همه جا جشن
میگیرند از جمله در سلدوز به رقص و پایکوبی میپردازند.
تشکیل انجمن در سلدوز:
روسها
که چندین سال قبل از جنگ جهانی اول تبریز را اشغال کرده بودند و تا آغاز
جنگ و تا کشته شدن تزار هر جنایتی را مرتکب شده بودند و انقلابیون تبریز و
«مجاهدین» را دربدر و آواره نموده بودند، اکنون همه جا شعار «یولداش»
میدادند. در این میان شیخ محمد خیابانی مهر و مدارک «دموکرات» را مهیا
کرده از نو دفتر فرقه دمکرات[1] را راه انداخت.
دمکراتها یا
«دمکراتیون» از نهضت مشروطه نشات یافته بود و با آمدن روسها تعطیل شده اینک
مجدداً به راه افتاده، شعبه هایش در همه شهرها از جمله ارومیه به کار
افتاد، مرحوم تمدن نیز از اعضای آن در ارومیه بوده است.
سلدوز که از
آغاز نهضت مشروطیت تحت سلطه نیروهای اشغالگر قدمی بر له یا بر علیه مشروطه
بر نداشته بود، اکنون راه چند ساله را یکشبه طی میکند.
مردی بنام
«حمزه» که قبلاً از پیشکاران رشید السلطنه و نیز همسر خواهر «میرزا عباسعلی
ضیائی» ـ نیای خانواده ضیائی ـ بود با مشاورت میرزا عباسعلی و با
اندوختههای سیاسی و مدیریت که در رکاب رشید السلطنه در رفت و آمد به
دارالحکومه مراغه، تبریز و ارومیه حاصل کرده بود، تصمیم به حرکت سیاسی
میگیرد.
حمزه به ارومیه میرود و با دستور «انجمن مرکزی ارومیه» بازگشته و در سلدوز «انجمن» را تشکیل میدهد، اعضای مهم آن عبارت بودند از:
1ـ
حمزه 2ـ کربلائی جعفر (دائی مادر مرحوم حاج نصر الله جوادی)، 3ـ بابا بیگ
4ـ موسی بیگ 5ـ ملا حیدر 6ـ دوست اوغلی میرزا علی، نیای خاندان «دوستی» 7ـ
الله یار خان 8ـ کربلا غفار 9ـ میرزا حسن (شناخته نشد).
یکی از نامههای حکومت ارومیه به انجمن سلدوز در میان اسناد دوست او غلی میرزا علی به شرح زیر است:
آرم شیر و خورشید ـ اداره حکومت ارومی ـ تاریخ ذی حجه 1337.
عموم
اهالی و ریش سفیدان[2] و اصناف سلدوز ـ کاغذ شماها رسید از شرحی که نوشته
بودید مطلع و از اقدامات غیرتمندانه و ایستادگی و استقامت شماها در حفظ ایل
قره پاپاق... بطوری که اشعار داشته بودید... کار شماها به سختی رسیده تاب
مقاومت را داشته و برای اصلاح حال و کار خودتان و آسایش عموم اهالی...
بودید مستحضر شدیم... و اولیاء دولت هم غفلت از کار آنجا نداشته و ندارد...
در این یکی دو سال که اشتغالات دولتی زیاد شده در اصلاح کار آنجا تاخیر
شده... ان شاء الله تعالی ترتیب صحیحی در خصوص کار سلدوز داده شود شماها در
هر حال آسوده و مطمئن باشید که بزودی رفع این نگرانی و زحمت از شماها
خواهد شد ولی این مسئله را هم باید خود شماها دانسته باشید و فهمیده باشید
که اگر آقایان قراپاپاق متفقاً اهتمام به دفع و جلوگیری این... میکردند
هیچوقت کار به اینجاها نمیرسید غفلت خود آقایان و این نفاق و عدم اتحاد به
این... در هر صورت ان شاء الله تعالی... بزودی از طرف دولت همه نوع
اقدامات در اصلاح کار سلدوز و آسایش همگی خواهد شد و شماها ان شاء الله
تعالی در همین عقیده و سنت خودتان باقی باشید. ـ امضاء
خسروخان امیرتومان
در این ایام حکومت سلدوز با خسرو خان
امیر تومان بود زیرا همزمان با تشکیل انجمنها (کمیسیون) در آذربایجان «نقی
خان رشید الملک» به این اتهام که جانشین صمد خان و همکار روسها بوده از
حکومت آذربایجان کنار میرود و «شریف الدوله» به جای او «نایب الایاله»[3]
آذربایجان میشود و به عزل و نصب میپردازد و حکمی هم به خسرو خان صادر
میکند:
آرم شیر و خورشید ـ ایالت آذربایجان ـ مورخه 10 جمادی الثانیه 1337.
چون
برای حفظ انتظام و امنیت و حصول آسایش حدود سلدوز تعیین و انتخاب حاکم
کافی و وافی لازم بود نظر بر اینکه جناب جلالتماب اجل خسروخان امیر تومان
از چاکران و خدمتگزاران صدیق دولت ذی شوکت، و بارها حسن کفایت و کاردانی
خود را در انجام رجوعات دیوانی ظاهر، و خدمات صادقانه او همواره منظور نظر
اولیاء دولت بوده و اهالی هم از طرز سلوک و رفتار ترتیب مردم داری و کردار
آقای خسروخان امیر تومان رضامندی دارند لهذا در اینموقع بر حسب امر مبارک
بندگان والا حضرت اقدس اعظم روحی فداه محض پاس خدمات و تشویق او در از...
خدمتگزاری حکومت سلدوز را به عهده مشار الیه رجوع نموده و مینویسیم بطوری
که از فعالیت و کیاست او انتظار میرود مراقبات وافیه را در تمهید موجبات
حفظ انتظام آن حدود به عمل آورده و بیش از اینها مراحم اولیای دولت را نسبت
به خود جلب نماید و عموم آقایان علماء و خوانین، مشار الیه را حاکم مستقل
سلدوز دانسته و در مواقع لازم از او حمایت نمایند.
امضاء: مهر.
لیکن
حکومت واقعی در دست انجمن بود ـ روحیه ضد خانی اوج گرفته و خانها به
ارومیه پناه میبرند و در آنجا مراوده و مکاتبه بر علیه انجمن راه
میاندازند.
بی طرفان این غوغا با شعار «رعیت یغیناغی قارغا یغیناغی
دیر» داخل ماجرا نمیشوند ولی طبعاً سکوت و وجودشان بر له خانها و به ضرر
انجمن میشود، خانها علاوه بر فعالیت مداوم در ارومیه شکوائیه هائی نیز به
حکومت مرکزی تبریز میفرستند. حمزه که اینک «حمزه بیگ» خوانده میشود هیئتی
متشکل از: ملا حیدر (برادر نیای خانواد ادیبی محمد یار) که رئیس عدلیه
انجمن نیز بوده، بابابیگ و میرزا حسن را به تبریز اعزام میکند تا در مقابل
اقدامات خانها ذهن ایالت را به مسائل روشن کند.
قلی خان بزچلو