سران ایل ابتدا تکلیفشان را با مالکین افشاری حل کردند، بدین ترتیب: همانطور که گفته شد، بالاخره هر قسمت از جلگه که با علائم جغرافی طبیعی مشخص میشد، دارای نامی بود، قرار بر این شد که زمینهای زراعتی (یا شبه زراعتی) افشارها در تمامی منطقه محفوظ بماند و در آینده به تناسب زمینهائی که قره پاپاقها احیاء و آباد میکنند در «تناسب دانگ» قرار گیرد، به عنوان مثال: اگر شخصی از افشار یا یکی از خانوادههای افشاری 10 طناب زمین در قسمتی از منطقه داشته باشد، پس از آنکه مهاجرین جدید باقی زمینها را احیاء کردند و زمینهای روستا را به 60 طناب رساندند در این صورت یک دانگ از روستای مذکور از آن شخص افشاری و باقی آن از آن مهاجرین جدید خواهد بود.
افشارها با این قرار چشم از حضور در سلدوز بستند و دیگر نه دائم و نه موقت، هیچ نوع سکونتی در سلدوز نداشتند، فقط از درآمد زمنیهای خودشان سالانه بهره اربابی میگرفتند، به طوری که در سند و فرمان عباس میرزا مشاهده کردیم که منافع اربابی نقدای به نقی خان بوزچلو بخشوده و تملیک میشود. و پس از چند سال اصل روستا به او تملیک میگردد.
پس از حل مشکل با افشارها، نوبت دولت بود که نحوه قرارداد را با عشیرههای ایل در مورد زمینها طبق قوانین و رسوم آن روز، روشن نماید، سران ایل منتظر نماینده دولت نشدند و خودشان منطقه را میان خود تقسیم کردند، تا اینکه در سال 1240 میرزا ابراهیم عرب از تهران برای تنظیم مقررات «تیول» به سلدوز اعزام میشود.
از اینجا معلوم میشود که دربار عباس میرزا با اینکه در همه امور اختیارات تام داشته، در مورد اموال عمومی و باصطلاح بیت المال، تنها اختیار واگذاری داشته و تنظیم قراردادهای اموال عمومی در انحصار دیوان مرکزی تهران بوده است.
میرزا ابراهیم وقتی به سلدوز میرسد، مشاهده میکند که زمینی وجود ندارد، تا او تقسیم نماید زیرا زمینهای شبه دایر، از آن افشارهاست و نقدای نیز در همان روزها به نقی خان به عنوان ملک شخصی عباس میرزا، تملیک مداخل، شده، بقیه جاها صرفاً عنوان مرتع را دارند که در هیچ جای ایران، عشایر در قبال مرتع قراردادی با دولت نمیبندند، تنها مالیات سالیانه دام را میدهند.
میرزا ابراهیم شروع میکند در کوهپایهها و خلال نیزارها، تکه زمینهائی را که قابل احیاء و تبدیل به زمین زراعتی بودند مساحی میکند و به کمک چند نفری که همراه آورده بود، بالاخره حدود یکصد روستا دست و پا و تهیه کرده و به حساب مردم بیچاره قره پاپاق میگذارد، یکصد روستا اعم از زمینهای افشارها و مقدمها و (به قول قره پاپاق) «بَوَند»ها[1]. بدینترتیب منطقه غیر مسکون سلدوز عنوان «تومان» را قانوناً پیدا میکند و هنوز مساحان عرق جبین را خشک نکرده بودند که رئیس ایل به «امیر تومان» ملقب گردید.
تومان در اصطلاح لشکری یعنی سپاه ده هزار نفری و در اصطلاح کشوری منطقهای را که دارای صد آبادی باشد، گویند.
این عمل میرزا ابراهیم چیزی نبود که سران قره پاپاق از آن غافل باشند ولی آنان نیز میدانستند که دولت نمیخواهد به این زودی قره پاپاق را در آن محال صاحب ملک مستند نماید، همانطور که رفتارشان در اعطای نقدای به رئیس ایل دقیقاً و مشخصاً این سیاست دولت را نشان میدهد، سند در سال 40 نوشته میشود لیکن آغاز معامله و شروع بهره برداری نقی خان به سال 46 معوق میگردد و در سال 45 یعنی زودتر از موعد تملیک مداخل اربابی، اصل ملک به او منتقل میگردد، اینها نشان دهنده برخورد تدریجی دولت با آن مردم است.
بنا بر شرح فوق منطقه سلدوز غیر از تکه زمینهای افشارها و روستای نقدای کلاً به عنوان «تیول» به مردم واگذار شده در میان قره پاپاق فقط یک نفر «مالک» بود، و آن نیز نقی خان بود هیچ فرد دیگری مالکیتی نداشت، در سالهای بعد، خانها که سران ایل بودند تکه زمینهای افشار را به مرور زمان خریداری کردند. خواه در ساری تورپاخ و خواه در قره تورپاخ و میان نیزارستان ها. بدین منوال هسته مالکیت ارضی در میان قره پاپاق بسته شد و این پدیده سخت در پیشرفت و فعالیتهای اقتصادی موثر بود، زیرا وقتی قره پاپاقها بتدریج مالک، میشدند وابستگیشان به منطقه بیشتر میشد و آن روحیه کوچنده و سیار که یک نوع حالت موقتی به آنها میداد، با گذشت زمان از بین میرفت و آنان را بیش از پیش به یک مردم اسکان یافته و «تخته قاپو» تبدیل میکرد. نقی خان بزچلو در آواجیق آمار خانوادههای قره پاپاق تحت ریاست خود را 2200 خانوار به عباس میرزا داده بود که 2100 خانوار آن به سلدوز آمدند.
اما میرزا ابراهیم نگاهی به آمار زمینها میکند، ناچار با هر طرح و برنامه و بهانهای مردم قره پاپاق را دو هزار خانوار برآورد میکند تا به همه زمین برسد، اما این طرح او با مقاومت سران ایل روبرو میگردد، زیرا آنان نمیخواستند تعداد جمیعتشان کم قلمداد شود، میرزا راه دیگری انتخاب کرده و محور قرار داد را از «واحد» خانواده به «واحد» رزمنده مبدل میکند که زمینها را به نام رزمندهها تقسیم نماید و قرار داد را بر این اساس بنویسد. او در این مورد موفق گردید، مقرر شد قره پاپاق بهنگام لزوم 400 سوار مطابق فرمان دولت هر جا که لازم شود اعزام نماید، زمینها نیز بر این اساس، برای هر رزمنده 4 طناب تقسیم و تعیین گردید. هر طناب 4444 متر مربع است، قدری کمتر از نیم هکتار.
قره پاپاق هشت عشیره بود، هر عشیره برای سواران خود یک فرمانده و دو یاور (یا سلطان) داشت که مجموعاً زیر نظر فرمانده کل یعنی رئیس ایل بودند، بدین ترتیب 24 نفر صاحب منصب یا افسر داشتند که به هر کدام 12 طناب زمین داده شد، یعنی مجموع زمینهای خالصه به 1888 طناب معادل 839 هکتار و 2720 متر بالغ گردید.
بدین قرار مجموع ایل 2100 خانواری، آنهم خانوارهائی که نوهها و نبیرهها در کنار پدربزرگ طبق فرهنگ آن ایام با هم زندگی میکردند. یعنی هر خانواده، حداقل 12 نفر بود. (جمعیت 25200 نفر) مالک تیول 839 هکتار زمین زراعی شدند. البته میرزا ابراهیم اکثر این زمینها را در پهلوی کوهها (کوه پایه ها) جمع و جور کرده بود، که به نوعی قابل کشت آبی بودند.
روی هم رفته به هر خانواده کمتر از یک هکتار زمین آبی رسید آنهم زمینی که تنها نام زراعی داشت.
این زمینها که «خالصه» بودند به زمینهای تیولی معروف گردیدند.
البته برای آن مردم در آن روز ارزش مرتعها و حتی نیزارها چندان تفاوتی با زمینهای زراعی نداشت.
سرانجام تیول:
پس از چندین سال و گویا در زمان ولایت عهدی مظفر الدین شاه، مجدداً زمینهای تیولی مساحی میگردد، مشخص میشود که مردان ایل به حدی زمین احیاء کردهاند که مساحت زمینهای زراعی خیلی بیشتر شده است، مجدداً بر اساس مقررات جدیدی زمینها تقسیم میشود. سهم افسران به 24 طناب و سهم هر سوار به 6 طناب افزایش مییابد و 600 رزمنده پیاده نیز تحت پوشش قرارداد میروند که به هر کدام دو طناب زمین میرسد. این نیروی پیاده موظف میشود در صورت نیاز دولت از طرف شمال تا سلماس و از طرف جنوب تا میاندوآب برود به طوری که مسئولیت جنگیشان بیش از این نبوده است.
در این مساحی مجموع خالصه جات دولتی به 4104 طناب معادل 1823 هکتار و 8176 متر، میرسد، به موازات افزایش زمینهای خالصه، زمینهای خریداری شده از افشارها نیز توسط صاحبانشان بر عرض و طول شان، با عمل احیاء افزوده شده بود، به طوری که هر مالک حدود دو برابر سند خرید خود زمین در دست داشت، عمال دولت در این مساحی مجدد، رسماً تجاهل کردند و نسبت به آنها سخن نگفتند، یعنی عملاً مالکیت آنان را بر زمینهای افزون از سند را، با سکوت به رسمیت شناختند، و باید میشناختند.
این روند افزایش بوسیله احیاء، هم در املاک خالصه و هم در املاک شخصی ادامه داشت تا در زمان رضاه شاه هنگام تاسیس آرتش کلاسیک، قره پاپاق نیز بسان هر ایل و عشیره ایرانی از تعهد نظامی گری آزاد شد، در این هنگام رهبران و به اصطلاح، فرماندهان رسمی، چهارصد سوار و 600 پیاده به دو گروه تقسیم میشوند، آنانکه علاوه بر زمینهای تیول خودشان نیز شخصاً ملک خریداری از افشارها داشتند و آنانکه تنها زمین تیول داشتند، طبیعت مسئله ایجاب میکرد که گروه اول زمینهای تیول را هم ضمیمه زمینهای شخصی خود بنمایند، از گروه دوم آنانکه در فراز و نشیب روزگار و پس از چند نسل توانسته بودند قدرت خود را حفظ کنند، زمینهای تیول را از کف ندادند (مانند تعدادی از سران چاخرلو و شمس الدینلو و یکی دو نفر دیگر). ولی زمینهائی که در مالکیت رزمنده ساده بود، در اختیار سران قرار گرفت. قابل ذکر است که پیش از آن نیز به نوعی نظارت اداری زمینها با سران ایل بوده و آنان میتوانستند زمین تیول را از سربازی گرفته به سرباز دیگر بدهند.
آن تعداد از سرانی که نه زمین شخصی داشتند و نه اقتدار خانوادگیشان پا برجا بود، سعی کردند زمینهای سربازان تحت ریاست خود را بدست گیرند، ولی موفق نشدند و این قسمت از زمینها نیز به سران مذکور در بالا رسید و همچنان نق نق این املاک از بعضیها شنیده میشود.
توضیح چند نکته مهم
الف: در یادداشت 43 صفحهای که گویا از مرحوم نقی خان بزچلو (از نبیرههای نقی خان بزچلو، رئیس ایل قره پاپاق به هنگام ورود به سلدوز که به نام نیای خود موسوم بود) میباشد، کلیاتی از تاریخ قره پاپاق آمده که چند نکته آن قابل نقد است:
1ـ ایشان تاریخ ورود قره پاپاق به سلدوز را سال 1245 نوشتهاند در حالی که تاریخ صدور فرمان نایب السلطنه مبنی بر واگذاری نقدای به نقی خان بزچلو رئیس ایل، 1240 است که در مرحله دوم مجدداً در سال 1245 اصل مالکیت روستای مذکور صادر میشود و در پشت جلد چندین قرآن که طبق رسوم قدیمی، تاریخهای مهم را ثبت میکردند، رقم 1237 ضبط شده است.
2ـ میدانیم که سال 1240 پس از معاهده گلستان و قبل از معاهده ترکمن چای بوده است در حالی که در یاد داشتهای ایشان حرکت ایل قره پاپاق از ایروان، پس از معاهده ترکمن چای آمده.
3ـ اساساً قره پاپاق در جنگهای دوره دوم روس و ایران شرکت نکرده است، زیرا مامور مراقبت از مرزهای عثمانی (عراق کنونی) بودند، چرا که ایران پس از معاهده گلستان نیآسوده و سخت با عثمانیان درگیر جنگ شده است. و این جنگها تا دوره دوم جنگ روس و ایران ادامه داشت و در طول دو سال جنگ دوره دوم نیز ایران از ناحیه عثمانیها خاطر آسوده نداشت.
4ـ مطابق یادداشتهای نقی خان مذکور، خروج قره پاپاق از ناحیه ایروان تا ورودشان به سلدوز، چندین سال طول کشیده است، قبلاً در فصل «قره پاپاق در آواجیق» علت این «اشتباه» در یادداشتهای مذکور، بیان گردید.
5ـ فقط مرحله اول مساحی در آن یادداشتها ذکر شده و ارقام مرحله دوم مساحی ثبت و ذکر نشده و نامی از نیروی 600 نفری پیاده، به میان نیامده است.
نظر به اهمیت یادداشتهای وی آوردن این موارد نقد را لازم دانستم، زیرا او مردی بود باسواد و مطلع، به طوری که بقیه مطالب وی کاملاً صحیح و مفید است ولی در مواردی خالی از تعصب نیست و اشکال سه گانه مذکور فوق و نیز اشکال مورد چهارم آنقدر به نظرم عجیب میآید که در انتساب این چهار مورد به ایشان دچار تردید شدم، هر چند که باقی مطالب خیلی با بیان و قلم و رویه وی تناسب دارد.
ب: ویلیام ایگلتون در کتاب «جمهوری 1946 کردستان» سخنان پراکنده و مخدوشی را درباره قاراپاپاق گفته است، گذشته از اینکه جمعیت قره پاپاق را هنگام ورود به سلدوز 15000 نفر نوشته، تاریخ آمدن آنان را پس از معاهده ترکمن چای نوشته است.
منشأ این اشتباه جمله معروف در دهان مردم است که «قره پاپاق توسط نایب السلطنه پس از جنگ ایران و روس آورده شده» میباشد و کمتر توجه کردهاند که مراد از «پس از جنگ روس و ایران» دوره اول میباشد نه دوره دوم.
وی میگوید: روسیه شوروی به آنان اجازه داد که وارد ایران شوند و در آنجا ماندگار گردند، پانزده هزار قرهپاپاق به چند دسته تقسیم شدند. رهبری دسته بزرگتر را «امیر فلاح» و برادر زنش «غلامرضا خسروی» به عهده داشتند.
نقد: سخن از آمدن از روسیه است یا از امیر فلاح که چند سال پیش وفات کرده؟؟ و یا سخن از روسیه تزاری است یا روسیه شوروی؟؟ و...
ج: جالبتر اینکه در یادداشتهائی که توسط آقای علی خلخالی و عیسی یگانه «مشترکا» که به زبان ترکی نوشته شده است، آمده:
در بهار سال 1224 هجری قمری، ایل قاراپاپاق یا ایل بزچلو به آذربایجان غربی آمدند و در سال 1225 هجری قمری، زمینهای سلدوز به عنوان تیول بین آنان تقسیم گردید.
البته با تقدیر از زحمات آقای خلخالی و دیگران. همگی گمان میکنند که قره پاپاق اصل و مجموع همه ایل بزچلو است، این خود اشتباه اساسی است.
د: در این اواخر یکی از فرمانداران نقده تحقیقاتی در مورد قره پاپاق انجام داده و به وزارت کشور نیز فرستاده است، که قره پاپاق را قوم مغولی معرفی کرده و گویا این اشتباه وی از لفظ «سلدوز» ناشی شده است، ما در بخشهای گذشته در مورد کلمه «سلدوز» بحث کردیم و حقیقت مسئله را روشن نمودیم.
[1]. بوند: زمین بکر و غیر زراعتی که قابل تبدیل به زمین زراعتی است، البته بعضی از این بوندها را خود قره پاپاق در طول سه سال احیاء و دایر کرده بودند.