سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز
سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز

یاغیگری اسماعیل سمیتقو و تاراج سولدوز

تصویری از مهاجمان کرد به سرکردگی «اسماعیل سمیتقو» که در سال 1299 شمسی به سولدوز یورش آورد.  در پی یاغیگری اسماعیل سیمیتقو و غارتگری اکراد،  سولدوز تبدیل به ویرانه شد و همین مسله باعث آواره شدن قاراپاپاق گردید که از آن با عنوان فاجعه بزرگ «قاچاقاچ» یاد می شود. قاراپاپاق ها پس از سه سال هجران و آوارگی در غربت  به موطن خود سولدوز باز گشتند. 

غائله مارشیمون- سمیتقو و بازیگری استعمار یکی پس از دیگری... و اینک سروقت یاغیگری اسماعیل سیمیتقو از سران ایل «شکاک» و اهل «چهریق» در غرب سلماس بود.

برادر بزرگش «جعفر آغا» نیز یک بار یاغی شد و سپس تسلیم گردید. در این ایام او را به دربار ولیعهد، محمد علی شاه در تبریز احضار کردند. 

مامور ابلاغ احضاریه «قرنی آغا مامش» و «خسرو خان قره پاپاق» بودند و این از عجایب حوادث است که بر سر قره پاپاق می‌آید! زیرا دربار تبریز به جای اینکه احضاریه را توسط حکومت ارومیه خصوصاً سلماس ارسال نماید، رئیس قاراپاپاق را به این ماجرا می‌کشاند. جعفر آغا برای حصول اطمینان، تامین می‌خواهد‌. پس از مراسلات با تبریز قرار می‌شود «حاجی پاشا خان جان احمدلوی قارپاپاق» به عنوان گروگان در چهریق و در اختیار خانواده جعفر آغا بماند.

جعفر آغا به تبریز می‌رود اما «نظام السلطنه» بر خلاف امانی که به او داده بود توسط امیر نظام قره داغی او را با چند نفر از همراهانش می‌کشد (1284 شمسی) و هیچ اندیشه‌ای از بابت عهد شکنی و سرنوشت قربانی که در چهریق به عنوان گرو گذاشته شده نمی‌کند.

وقتی خبر به چهریق می‌رسد کسی از مردان سیمیتقو در خانه نبوده است، مادر جعفر آغا به «پاشا خان» می‌گوید: با مرگ تو پسر من زنده نخواهد شد فوراً فرار کن. پاشا خان فرار کرده خود را به ارومیه می‌رساند. خانواده سیمیتقو از آن تاریخ خود را طلبکار «خون» از دولت دانستند. اردیبهشت 1298 شمسی، شعبان 1337 اسماعیل سیمیتقو دهات اطراف ارومیه و سلماس را به زیر حملات متوالی گرفت.

شهر خوی مقاومت دلیرانه‌ای کرد ولی سلماس آسیب پذیر بود و هر روز یکی از روستاهایش غارت می شد. کمیته جنگ در ارومیه تشکیل و به ترمیم قلعه شهر می‌پردازد. سیمیتقو به حمله عزم کذرده و بندر گلمانخانه را اشغال می کند.

نیروی دولتی از تبریز به جنگ سیمیتقو می‌آید، اکراد در چندین نبرد پیاپی شکست میخورند و نیروهای دولتی از طریق بندر شرفخانه به حیدر آباد سلدوز رسیده و اردو می‌زنند. سیمیتقو از دو جانب تحت فشار قرار می‌گیرد و به چهریق عقب می‌نشیند. اکثر کردها از اطراف او پراکنده می‌شوند، همگان تصور می‌کنند که تا چند روز دیگر چهریق فتح و سیمیتقو دستگیر خواهد شد.

اما او تلگراف نیرنگ آمیزی به «عین الدوله» والی جدید آذربایجان فرستاده و اظهار ارادت و چاکری می‌کند. سیمیتقو از زمستان سال 1338 قمری تا اواخر پائیز 1339 به تجدید قوا پرداخت، عشایر کرد چون می‌دیدند که او در مقهورترین ایامش توانست خودش را حفظ کند باز به دور او جمع شدند.

کنسول انگلیس «کاپیتن کرد» عملاً و آشکارا به چهریق رفت و آنچه لازم بود به سیمیتقو یاد داد و با میانجیگری او و توسط سردار فاتح حاکم ارومیه، لقب «سردار نصرت» از ناحیه دولت به سیمیتقو داده شد.

 با اینحال در 28 آذر 1300 در «قانلی دره» میان خوی و سلماس جنگ با اکراد آغاز می‌شود. ابتدا اکراد شکست خورده فرار می‌کنند، لیکن بلافاصله روشن می‌شود که امیر ارشد در بالای تپه مقر فرماندهی خود، تیر خورده و کشته شده است. نیروهای دولتی متفرق می‌شوند و باز موقعیت سیمیتقو تحکیم می‌پذیرد.

سیمیتقو در زمستان سال 1339 قمری یک هفته قبل از عید نوروز قصد تسخیر ساوجبلاغ (مهاباد) را می‌کند. مخبر السلطنه نیز «میرزا ربیع کبیری» را به جبهه سلدوز برای جلوگیری از پیشروی اکراد می‌فرستد. در این وقت سلدوز در اشغال اکراد بود، لیکن برخوردی در میان نبوده است. 

کبیری در قلعه کوچک محمد یار جای می‌گیرد و اولین کاری که می‌کند به تبریز گزارش می‌دهد که خسروخان قاراپاپاق به سمیتقو تسلیم شده، در نتیجه خسروخان را سریعاً به تبریز می‌خوانند. در حالی که مسئله تسلیم در بین نبود و مردم قاراپاپاق در یک بامداد خودشان را در اشغال اکراد دیدند و این بلائی بود که ایالت تبریز بر سر مردم ارومیه و سلماس و سولدوز آورده بود.


تاراج اموال و ویرانگری خانه های مردم ارومیه، سولدوز و سلماس

پس از چند روز گروهی از اکراد به سراغ کبیری می‌روند، جنگ شروع می‌شود، اکراد عقب نشینی می‌کنند، ولی کبیری از ترس نیروهای کرد که بی تردید مجدداً به سراغش می‌آمدند، افراد خود را جمع کرده و بطرف مراغه فرار می‌کند، اکراد انتقام کبیری را از قاراپاپاق می‌گیرند، هنوز نیروهای اصلی سیمیتقو نرسیده، عشایر متفرقه کردها، از جمله عشیره مامش دست به قتل و غارت می‌زنند، روستاهای غربی سلدوز در دست غارتگران به آتش کشیده می‌شود و مردم آن دیار به سمت روستاهای شرقی فرار می‌کنند، در این وقت همه قره پاپاق خانه و کاشانه خود را رها کرده و در سوز سرمای زمستان دربه در و آواره غربت می شوند. رجب 1339 روز چهارشنبه سوری سال 1299 شمسی ...

مرگ اسماعیل سیمیتقو

برای همیشه تاریخ این یادمان باشد: مرزداران قاراپاپاق بیش از ۲۰۰ سال برای حفظ حریم تشیع و تمامیت ارضی کشور بی امان با غارتگران و توسعه طلبان طوایف کرد و عثمانی و جیلوها جنگیدند.

بلباسها، مامش ها، میررواندوز، عزیزخان مکری، حمزه آقا منگور، عبدالقادر شمزینی، اسماعیل آغا سمیتقو، عمرخان شکاک، شیخ طه، ملا صالح، قاسملو و ... با اهداف توسعه طلبی پان کردیسم، پاک سازی قومی و نژادی، نسل کشی دینی و مذهبی اقدام به یورش و حمله به سرزمین سولدوز و تاراج اموال مردم قاراپاپاق نمودند، اما با دلاوری های مردم قهرمان سولدوز و مرزداران غیور قاراپاپاق آنها هرگز به اهداف خود نرسیدند و نخواهند رسید. چرا که:  «با آل علی هر که درافتاد، ورافتاد»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد