سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز
سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز

قاراپاپاق در جنگ هرات

قاراپاپاق در جنگ هرات

قاراپاپاق قره پاپاق سولدوز نقده سلدوز قاراپاپاخ 


نقی خان نتوانسته در خارج از منطقه جنوب غربی دریاچه ارومیه در جنگ‌ها شرکت کند او موظف به حفظ مرز با همکاری مامش بوده است اما پسرش مهدی خان علاوه بر مرزداری ـ که قلعه‌ای بنام «مهدی آباد» در مرز بنا کرده بود و دائماً دویست سرباز مسلح قره پاپاق در آنجا حضور داشته‌اند و علاوه بر نگهبانی مرز به مسائل حقوقی ییلاق و قشلاق عشایر نیز رسیدگی می‌کرد[1] قلعه مذکور در غائله شیخ عبید ویران شد ـ در جنگ‌های دور دست نیز شرکت می‌جسته. 

 

در جنگ هرات: اهمیت حضور مهدی خان با چهارصد سوار خود در آن جنگ از بیان لسان الملک مشخص می‌شود، وی در وقایع سال 1255 می‌نویسد:

 

«مستر مکنیل» ـ سفیر انگلستان که در محاصره هرات حاضر بود ـ چون این بدانست آشفته خاطر شده شتاب زده به درگاه پادشاه آمد و از در ضراعت معروض داشت که سه روزه این لشکر را از جنگ باز دارید تا من به درون شهر رفته کامران میرزا و یار محمد خان را بدین حضرت آرم، شاهنشاه حشمت دولت انگلیس را نگاه داشته مسئول او را به اجابت مقرون کرد و خطی به شاهزاده محمد رضا میرزا، نگاشت که مستر مکنیل را و مهدی خان قراپاپاغ (قراپاپاق) را با چهار سوار رخصت کن تا از دروازه «خنگ» به شهر هرات در روند.

 

چون مکنیل به درون شهر رفت کار دیگر گونه کرد و نخستین کامران میرزا و یار محمد خان را برانگیخت که این چند روز که طریق مبارزات مسدود است هر رخنه و ثلمه که در دیوار قلعه بادید شده تعمیر کنید و از خویشتن معادل ده هزار تومان زر مسکوک بدیشان داد و ایشان را به مرمت برج و باره برگماشت و گفت دو ماه دیگر خویشتن داری کنید تا کشتی‌های جنگی ما از کنار عمان دیدار شود، آنگاه عزم ایرانیان از شما بگردد و جنگ و جوش از جانب فارس برخیزد.

 

چون از این کار بپرداخت از هرات بیرون شده طریق لشگراه گرفت و مهدی خان قراپاپاق این قصه به عرض رسانید، شاهنشاه غازی در خشم شده فرمان کرد تا مکنیل از لشگرگاه بیرون شود و او نیز حدیث حادثه... طریق لندن برداشت».

 

بدیهی است در میان آنهمه سپاه ایران که از سراسر کشور گرد آمده و هرات را محاصره کرده بودند انتخاب مهدی خان به عنوان امین و فرد مورد اعتماد برای نظارت بر افعال سفیر انگلیس در آن کار بس مهم، موضوعی است سخت قابل توجه، و زیرکی و کاردانی و آگاهی در سطح بالای او را بیان می‌دارد.

 

هر محققی می‌داند که واگذاری چنین نقش و مسئولیت دیپلماتیک به عهده یک فرد، شایستگی و آگاهی و درایت آن فرد را مشخص می‌کند.

 

سفیر انگلیس قبل از آن، اقداماتی کرده و نظر سوء وی برای محمد شاه کاملاً روشن بود، بنابراین هوشیارترین فرد را می‌بایست در این کار برمی گزید.

 

لسان الملک باز می‌گوید:

 

«هم در این وقت معروض درگاه افتاد که شاهزاده طهماسب میرزای موید الدوله با بعضی از منال دیوانی و دیگر اشیاء تا تربت شیخ جام قطع مسافت کرده و محمد علی خان ماکوئی و فوج دوم تبریز ملازم رکاب اوست و از مردم شکیبان این خبر به افغانان برده‌اند و ششصد سوار از آن جماعت به جانب او رهسپار شده تا اگر بتوانند و کمینی بگشایند و ازو چیزی بربایند. شاهنشاه غازی چون این بشنید حبیب الله خان امیر توپخانه و محمد تقی خان سرتیپ بیات و مهدی خان قراپاپاغ و جهانگیر خان سرکرده نظام پسر قاسم خان قوللر آقاسی را با پانصد سوار و دو عراده توپ بیرون فرستاد، در حدود شکیبان با افغانان درگیر شدند و...».[2] 

 

این صمیمیت و نزدیکی به دربار باعث گردید که اسکندر خان برادر مهدی خان به سمت نایب اول آجودان باشی شاه انتخاب شده و تقریباً برای همیشه مقیم تهران شود.


 

 حسن خان قاراپاپاق

همانطور که قبلاً اشاره رفت در زمان مهدی خان، برادرش حسن خان فرماندهی چهارصد سوار قره پاپاق را بعهده داشت، او نیای خاندان‌های «حسنخانی» و «مظلومی» و «حمیدی» که امروزه هستند، می‌باشد وی یادداشتهائی بنام «حرب الحسن» نوشته بوده که در حال حاضر در دست نیست (یا بدست ما نرسیده)، بی تردید مطالب مهمی راجع به تاریخ قره پاپاق در آن بوده است، چرا که نوشته‌ای تحت عنوان «حرب» لابد دستکم جریان یکی، دو جنگ در آن بوده که امروز ما از همه آنها بی خبریم.

 

آنچه از متون و منابع تاریخی در مورد او در دست می‌باشد، تنها مطالبی است که در چند جا از «سفر نامه ناصر الدین شاه» آمده است، در صفحه 13 این کتاب که انشاء آن به قلم شاه است و شرح مسافرت خود به عتبات (1287 هجری قمری) را در آن نگاشته است، می‌گوید: روز شنبه غره رجب، صبح پیش از آفتاب به حمام رفته رخت نو پوشیده سوار شدم امروز باید به رحیم آباد زرند[3] ملکی محمد خان سرتیپ زرندی برویم خیلی از راه سواره رفتم با وزیر خارجه حسام السلطنه، امین الملک، ظهیر الدوله، میرزا عبدالوهاب مستوفی گیلان، صحبت کردیم مجد الدوله هم رسید قدری با میرزا عبدالوهاب در باب مطالبات خودش گفتگو کرد رحمت الله خان ساری اصلان، کلب حسین خان امین نظام، حبیب الله خان ساعد الدوله، حسن خان سرتیپ قراپاپاق دیده شدند تازه آمده‌اند.

 

و در صفحه 115 می‌نویسد: روز پنجشنبه... شعبان به قصد مداین و زیارت حضرت سلمان بکشتی بخار نشستیم حسام السلطنه، عباس میرزا، وزیر امور خارجه، مجد الدوله، امین الملک، معتمد الملک، مدحت پاشا، کمال پاشا، عضد الملک، کشیکچی باشی، دبیر الملک، منشی حضور، امین السلطان، امین حضور، محمد علی خان، علی باشی، ساری اصلان، امین نظام، محقق، مظفر الدوله، عبدالقادر خان، میرزا محمد خان، محمد نقی خان، قهوه چی باشی، دهباشی، سقا باشی، آقا محمد تقی آبدار، آقا حسن نایب قهوه چی باشی، حسن خان سرتیپ قراپاپاق، آقا وحید و...

 

و در صفحه 118 می‌گوید: بعد از زیارت سلمان فوراً معاودت به کشتی نمودم وقتی نزدیک کشتی شدم دیدم ساری اصلان، تیمور میرزا، امین نظام، عبدالقادر خان سرتیپ، آقا یوسف سقا باشی، حسن خان سرتیپ قراپاپاق، جمعی دیگر می‌روند شب در سلمان مانده فردا از راه خشکی مراجعه خواهند کرد.

 

مطابق رسم آن زمان وقتی که شاه از پایتخت خارج می‌شد همه سران عشایر، سری به اردوگاه شاه زده و باصطلاح پس از اظهار ادب و اطاعت و ارادت، به منطقه خود باز می‌گشتند مگر آنانکه مامور به حضور در اردو بودند و یا اعزام به مناطق دیگر می‌شدند، در این سفر که یک سفر زیارتی بود سران عشایر که در طول راه و منزلهای مختلف از راه می‌رسیدند پس از انجام وظیفه، بعضی‌ها در همان روز و بعضی دیگر پس از همراهی یکی، دو روز با اردو، به محل خود مراجعت می‌کردند و تنها باصطلاح مقرب الخاقانها می‌توانستند مورد الطاف عالیه قرار گیرند و در زمره همراهان شاه تا پایان سفر باشند، که حسن خان از جلمه آنان بوده است.

 

نجف قلی خان اول:

 

سندی به تاریخ ربیع الاول سال 1265 نشان می‌دهد که مهدی خان مریض می‌شود (یا به بهانه تمارض) از دربار ولیعهد، می‌خواهد که پسرش نجفقلی خان جانشین وی گردد خواسته او تصویب می‌شود و فرمان بنام نجفقلی صادر می‌گردد. پس از آن نامی از مهدی خان در میان نیست.

 

سند دیگر در 1269 (حاکی از اینکه یک توپ ترمه به عنوان عیدی ـ عید نوروز ـ به نجفقلی خان ارسال شده است) صدور یافته. باز فرمان دیگر در 1271 مبنی بر اعطای یک طاقه شال ترمه و تقدیر از او صادر شده است.

 

فرمانی مبنی بر ارتقاء نجف قلی خان به سرتیپی به دلیل فداکاری‌هایی که او و سوارانش در گرگان نشان داده‌اند و به اصطلاح «سر و اسیر زیاد از طایفه ضالّه آورده‌اند» از دربار تهران صادر شده است.

 

بیوک خان:

 

تاریخ وفات نجف قلی خان معلوم نیست، اما می‌دانیم که وی در سال 1297 که غائله شیخ رخ می‌دهد حضور نداشته و بیوک خان رئیس ایل بوده است. مطابق نقل‌ها تنها فرزند نجفقلی خان در حین وفاتش پسری 15 ساله بنام اسد الله بوده که بعدها به نام نجفقلی خان دوم (حاج امیر تومان) معروف می‌شود. و به همین دلیل بیوک خان پسر اسنکدر خان برادر زاده مهدی خان به ریاست ایل می‌رسد.

 

رسم و سنت توارثی حکومت، از شاه گرفته تا رؤسای ایلات، ایجاب می‌کرده که ریاست از خاندان مهدی خان خارج نشود. کوچکی و کمی سن اسد الله موجب می‌گردد که زمینه برای دیگران باز گردد. بی تردید بویوک خان در این موضوع رقیب هائی داشته لیکن نظر به اینکه پدر او نایب آجودان باشی شاه بود قرعه شانس به نام او در می‌آید و حوادث عصر او نشان می‌دهد که عرضه این کار و سمت را نیز داشته است. ماجرای بزرگ «شیخ» در زمان تصدی او اتفاق افتاده است.

 


[1]. کوچ عشایر عراقی و ایرانی به ارتفاعات مرزی برای ییلاق تا همین اواخر ادامه داشت، بعضی عشایر عراق به ییلاقهای ایران و بعضی از عشایر ایران به ییلاقهای عراقی می‌رفته اند.

 

[2]. سواران قاراپاپاق غیر از تعدادی که در جنگ هرات کشته شده بودند بقیه با لقب افتخارآمیز «مشهدی» به سلدوز برگشتند زیرا در آنوقت زیارت آستان امام رضا (ع) برای ساکنین مناطق دور دست مانند سلدوز راستی در اهمیت حج بود از همین مشهدی‌ها است «مشمّد» ـ مشهدی محمد» نیای خاندان زینالی راهدهنه.

 

[3]. زرند ساوه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد