همة مناطق آذربایجان غربی، دارای آب و هوای معتدل است و سولودوز از معتدلترین مناطق آن میباشد. به طوری که سرمای 19 درجه زیر صفر از حوادث اتفاقی و استثنائی آن منطقه است، در زمستانها از ارومیه و تبریز گرمتر و در تابستانها از ارومیه خنک تر و از تبریز تا اندازهای گرمتر است. اخیراً به دلیل کثرت روز افزون باغات (و شاید به دلایل دیگر از آن جمله تغییر جو عمومی بخشهائی از ایران که برای متخصصین، مسئلة روز است) در تابستانها چیزی شرجی گونه احساس میشود که به رطوبت هوا افزوده است. لکن رطوبت آن از رطوبت هوای ارومیه کمتر است.
نظر به اینکه بخشی از شمال و شمال شرقی سولودوز فاقد کوههای بلند است، باد و نسیم جنوب غربی تقریباً حالت دائمی دارد به همین جهت از عفونت هوا رنجشی نیست.
سولودوز در تاریخ یکصد و هفتاد و پنج ساله اش که رسماً مسکون، و محل زیست جمعیت زیادی بوده، امراضی مانند: وبا، طاعوت و یا هر بیماری مسری عمومی در آن، نسبت به جاهای دیگر خیلی کم و محدودتر رخ داده است.
تپه حسنلو
«باستانیترین اثر زیستی در سولودوز»
تپه حسنلو در حدود 11 کیلومتری جنوب غربی دریاچه ارومیه و یک کیلومتری جنوب دریاچه حسنلوگلی در محدوده روستاهای امینلو و حسنلو، میباشد. اگر قاعده تپه مذکور را، دایره فرض کنیم، قطر آن 270 متر است و ارتفاع آن 20 متر این تپه یکی از معروفترین آثار باستانی جهان به شمار میرود.
مرحوم تمدن مینویسد: اولین بار در تاریخ 1313 شمسی بنا به تقاضای (محمد تقی) خان (جان احمدلو) مرحوم فرهادی، کارمند دخانیات ارومیه که علاقه زیادی به آثار باستانی داشت، با اجازه وزارت فرهنگ و زیر نظر آقای محمود راد، بازرس فنی باستان شناسی، به کاوش سطحی در تپه حسنلو اقدام شد و ظروف و ابزارهای مربوط به قرون قدیمی کشف گردید و بر اثر گزارش آقای راد دایر به وجود آثار تمدن باستانی در تپه مزبور، کاوشهای مجددی در سالهای، 26 ـ 1328 شمسی معمول گردید و آثار مکشوفه در این دوره حفاری، که قدمت آنرا به 300 سال قبل از آثار مکشوفه در تخت جمشید مربوط میکرد، ارزش باستانی تپه را بالا برد و به همین سبب در سال 1337 شمسی از طرف دکتر «رنی» ـ مدیر موزه دانشگاه پنسیلوانیا ـ دومین کاوش علمی و فنی به عمل آمد.
کاوش این هیئت ایرانی ـ آمریکائی، منجر به کشف جام طلائی ـ از طلای خالص ـ مزین به نقوش، گردید و چون نقوش نیز نمایاننده حوادث باستانی بود، لذا در تمام مطبوعات جهان منعکس شد. بلندی این جام 21 سانتی متر و محیط دهانه اش 60 سانتی متر، و وزن آن 950 گرم و ارزش آن از لحاظ ارزش طلای عادی 20000 لیره استرلینگ تخمین شده بود، مسلم است که ارزش هنری و باستانی آن به مبلغ بس هنگفتی خواهد رسید.
در اثر این کاوش دروازه اصلی یک قلعه محکم و چهار برج دفاعی آن و پی بنای مستحکم دیوارهای قلعه مکشوف شد و در پشت برجهای چهارگانة آن، ویرانه ساختمان دو طبقهای ظاهر گردید و درون این ظروف سفالین و اسلحه مفرغی و آهن و قلابهای سفالی دیواری، به دست آمد و قلعه مکشوفه 6 متر بلندی داشته و در درون ساختمان دو طبقهای خارج برجها، جسد سه تن کشف گردید که در دست یکی از آنها همان جام طلائی قرار گرفته بود و قسمتی از چوب و اشیاء سوخته و ذغال شده، نیز همان جا بدست آمد.
پیدا شدن این سه جسد، و این که یکی از آنها جام طلائی را در دست داشته و همان جا افتاده و مرده است و کشف آثار سوختگی و زغال و اسلحه و ظروف، حکایت از داستان جنگی و دفاعی میکرد، محققین اظهار نظر کردند که:
در حدود 800 یا 1000 سال قبل از میلاد قلعه مزبور آباد و سه تن کشته شده مامورین دفاع قلعه و جام طلائی، که در آن دوره (با توجه به نقوش روی آن) جنبه تقدس داشته، بودهاند. این قلعه مربوط به استحکامات مادها بوده است و قشون آشور در حمله خود به مادها به این قلعه یورش برده و چون از فتح آن به علت موقعیت مستحکمش و مدافعین دلیر سه گانه، عاجز آمدهاند، به ناچار قلعه و ساختمان دو طبقه خارجی آن را به آتش کشیدهاند و بر اثر حریق، سقف اطاقها، دچار آتش شده و روی سه رادمرد دلیر، که هم حفاظت قلعه و هم صیانت جام طلائی را عهده دار بودهاند، فرود میآید و آن سه تن زیر آوار مدفون میشوند، قشون آشور از پیدا کردن جام طلائی مایوس شده و آهنگ برگشت میزنند، بعدها نیز تمام ساختمان فرو ریخته و مدافعین قلعه و جام طلائی را زیر تنه سنگین خود مخفی میسازد.
اینک نکاتی چند در گفتار مرحوم تمدن:
1ـ وی مطابق نظریه محققین، تاریخ آبادی قلعه را 1000 یا 800 سال قبل از میلاد میگوید و به راستی این نظریه متخصصین باستان شناسی است، لیکن در آن تاریخ، کشور یا دولتی بنام ماد (و حتی قبایلی بدین نام) در صحنه تاریخ حضور تاریخی و نامی نداشتهاند، مادها پس از پایان قرن هشتم قبل از میلاد به تدریج در پهنه روزگار ظاهر شدند و استیلای آنان به آذربایجان در قرن 6 قبل از میلاد بوده است، یعنی موضوع 400 سال و حداقل 200 سال تفاوت میکند.
2ـ آشور و لشکر کشیهای آشوریان به اطراف دریاچه ارومیه که سه بار رسماً دریاچه را دور زدهاند عموماً پس از پایان قرن 9، از اواخر قرن 8 به بعد بوده است، بنابراین حمله آشور به قلعه مذکور نیز صحیح نیست و یا رقم «1000» را باید قطعاً مردود دانست و به صحت قطعی رقم «800» سال قبل از میلاد باور داشت.
همانطور که قبلاً نیز اشاره رفت در آن زمان کشورهای نواحی غرب و جنوب غربی و جنوب شرقی دریاچه، به ترتیب عبارت بودند از: گیلزان، مهری و مانن، البته مهری در جانب غربی ارتفاعات و در ناحیه عراق کنونی بوده است.
تپه حسنلو از نظر اهمیت باستان شناسی فوق العاده است، لیکن با اینکه سازندگان آن، سنگهای عظیمی را به ارتفاع 20 متری تپه، بالا کشیدهاند با این وصف دیوارها عموماً از گل و خشت ساخته شده است و سنگهای عریض با ضخامت کم تنها برای کف و تزئین دیوارها به کار رفتهاند، سنگها تقریباً به عنوان کف پوش و روکش بعضی از دیوارها مورد استفاده قرار گرفتهاند.
این موضوع بیانگر عدم توان و اقتدار صاحبان قلعه بوده است، جام طلائی و ظروف و اسلحه از جهت هنری، از یک مهارت پیشرفته قابل توجهی برخوردارند ولی کمیت آنها نشان دهندة عدم وفور آنها برای ساکنین قلعه بوده است، کمیت ابزار و آلات زندگی بیشتر سیمای یک زندگی دژداری و دژبانی را میرساند، تا یک زندگی معمولی قلعه نشینی. و هیچ شباهتی به یک مرکزی که اطرافش محل زندگی مردمی باشد، ندارد.
3ـ در گوشهای از ساختمان، چاه آبی وجود داشته که در 19 متری به آب میرسیده است، یعنی عمق چاه تنها یک متر بیشتر از ارتفاع کف ساختمان بوده است (ارتفاع تپه 20 متر و ارتفاع کف ساختمان 18 متر است) این نشان میدهد که اطراف تپه قابل سکونت نبوده است.
4ـ آنچه مسلم است، تپه مذکور از دژههای متعلق به گیلزان بوده [و به احتمال قوی مربوط به «پارسوا» ـ پسوه ـ بوده است] که به هنگام خطر جام طلائی پر ارزش و مقدسشان را به آنجا میفرستادهاند تا از دستبرد در امان باشد، زیرا قلعهای در میان نیزارها و باتلاق، جای خوبی و پناهگاه مطمئنتری در قبال ارتفاقات غیر منتظره بوده است، که جریان فوق نمونهای از آن است. و همچنین حضور افراد کم در قلعه، قرینه دیگر این مطلب است.
نقوش حک شده بر جام طلائی بیشتر به هنر اورارتوئی میماند تا به آثار مادیها، خصوصاً پوشش و لباسی که برای انسانهای منقوش بر روی جام، متصور شده است، هر چند که در آن ایام اورارتو نیز چون مادها هنوز در صحنه تاریخی ظهور کامل نداشتند، لیکن گیلزانیان با اقوام اورارتوئی همسایه بودند و هیچ ارتباطی با آریائیها نداشتهاند.
تپه حسنلو از دشت ماهور (قبلاً شرح داده شد) تنها سه کیلومتر فاصله دارد. این فاصله تا همین اواخر زمینهای زینه زار مالاریائی بوده و قطعاً در (مثلاً) سیصد سال پیش هیچ ارتباط خشکی میان تپه و دشت ماهور نبوده است، اگر چشم اندازمان به 2800 سال پیش باشد روشن میشود که رفت و آمد به این تپه بی تردید با وسایل شناور (کلک و قایق) بوده است.
در کنار جاده ارومیه، سلماس در آغاز ورود به جلگه سلماس کوه کوچکی در سمت راست برجاست که حدود 250 متر از کوههای سمت چپ فاصله دارد و در جلگه تنها افتاده است، که در زبان مردم سلماس به «خان تختی» معروف است، نقشی در آن کوه سنگی، تراشیده شده که سوار و پیادهای را نشان میدهد. نظریههای مختلف، آنرا به قدرتهای گوناگون منسوب میدارند، از قبیل اورارتو، هخامنشی، ساسانی، و آشور، طرفداران نظریه اخیر معتقدند آشوربانی پال در یکی از لشکرکشی هایش، که دریاچه را دور زده دستور حک آن هنر دستی را صادر کرده است. کوه و نقش مذکور در آن وقت به صورت جزیرهای در آب بوده و بدین جهت دوام و بقای آن تا اندازهای به وسیله طبیعت تامین گشته است و همین خصوصیت موجب انتخاب آن محل برای حک نقش مذکور شده است.
دژ تپه حسنلو نیز با همین ویژگی به عنوان محل حفاظت کاسه زرین مقدس گشته، زیرا در امور دفاعی و امنیتی قدیم این قبیل مکانها ارزش و اهمیت زیادی داشت، مثلاً معروف است که هلاکوخان خزاین خود را به جزیرهای یا شبه جزیرهای در دریاچه ارومیه منتقل میکرده، شمس الدین احمد کاشی در «شاهنامه چنگیزی» در این مورد سروده است:
ز دژها هر آن چند کاورده بود هم از کوه کردان برون کرده بود
ز بــغداد و روم و بــلاد دگر بــهم بــر نهادند صــد کوه زر
وز آن بالش بیکران ساختنــد به محفوظ جــــائی در انداختند
نهادند اساسی بــه دریـا کنار به نزدیک سلماس و ارمن دیــار
ز کوه آن عمارت بــرافراختند ز دریـــــا ورا بــاروئی ساختند
زر و سیم درین جـای والا نهاد ز صـــد جا بیاورد و یک جا نهاد
آثار جزایر دریاچه ارومیه نشان میدهد که به طور متناوب پذیرای امانتها و ودیعه دار اشیاء گرانبها و مقدس بودهاند.
خواننده محترم توجه دارد که نویسنده در این بخش از کتاب در ضمن توضیح مطالب تاریخی و شناسائی منطقه سولودوز یک نقطه و یک نکته را همیشه دنبال میکند، و آن «عدم مسکون بودن منطقه سولودوز ـ منهای دشت ماهور» میباشد و در این بین از پرداختن به یک افسانه ناچاریم:
افسانه شوسه زیر دریائی
مرحوم تمدن میگوید: بعضی از معمرین حکایت میکردند که در زمان قدیم آب دریاچه رضائیه به این اندازه نبوده و از وسط دریا (که فعلاً زیر آب مانده است) جادهای خاکی وجود داشته و مردم و کسبه کالای خود را از این جاده به شبه جزیره شاهی (از جزایر دریاچه) میرساندند و از این شوسه ایاب و ذهاب انجام میگرفت.
این اظهار عقیده محققاً صحیح است زیرا در سال 1800 که اکراداز این شهر عزیمت میکردهاند از همان شوسه که فعلاً در 3 متری زیر آب دریاچه مانده است عبور نمودهاند و در آن ایام آب دریاچه در اطراف آن شوسه بیش از 70 سانتیمتر نبوده و نویسنده میتواند در صحت این نظریه، بازار بناب و میاندوآب را که روزهای چهارشنبه هر هفته دایر میشود، مثال آورد: بازار مزبور (هفته بازار) در آنجا بنام «افشارا گلدی» ـ روز آمدن سوداگران افشار ـ هنوز هم معروف است، معلوم میشود کسبه افشار برای عرضه کالاهای خود و تقاضای متاع مورد نیاز از شوسه مزبور به بناب و میاندوآب میرفتهاند و بعد از انجام کار مجدداً از آن جاده به رضائیه برمی گشتهاند.
اینک موارد قابل نقد این گفتار:
1ـ بعضی از معمرین سخن از جاده میان ارومیه و جزیره شاهی (جزیره اسلامی) میزنند و مرحوم تمدن از جادهای در فاصله بناب، میاندوآب، و به اصطلاح فاصله راه از کجاست تا به کجا.
2ـ هنگام احداث جاده میان ارومیه و جزیره شاهی (که هنوز به اتمام نرسیده) روشن شد که عمق آب و لجن در آن فاصله به 45 متر میرسد و تا دامنههای جنوبی دریاچه از عمق آن چندان کاسته نمیشود، بنابراین موضوع ارتباط جادهای با جزیره شاهی کاملاً افسانه بوده است.
و نیز این ادعای آن «معمرین» اساساً چیز دیگر است و ادعای مرحوم تمدن چیز دیگر، و ایشان بدون دلیل و بدون هیچ گونه تناسبی دو مطلب را به هم ربط دادهاند.
3ـ ادعای مرحوم تمدن یعنی ارتباط شوسهای بین ارومیه و بناب از طریق دریاچه از سه صورت خارج نیست، یا جادهای مستقیماً به بناب میرفته و از آنجا به میاندوآب و یا برعکس، مستقیماً به میاندوآب راه داشته و از آنجا به بناب میرفته و یا در وسط آب، دو شاخه میگشته، یکی به بناب و دیگری به میاندوآب ـ در هر سه صورت باید هفته بازار «افشار اگلدی»، «ماه بازار» و یا «سال بازار» میشد نه «هفته بازار» زیرا رفت و برگشت اینهمه مردم به طور هفتگی لازم گرفته که سوداگران ارومیه همیشه در راه بوده باشند. البته این سخن بر اساس فرهنگ بازار است والا حضور افراد پراکنده از هر شهر و دیاری در هر شهر دیار دیگر، همیشه امکان پذیر میباشد.
استدلال مرحوم تمدن بر این اساس استوار است که رکن اصلی و یا دست کم عامل هفته بازار «افشار اگلدی» حضور افشاریان ارومیه بوده و وجه تسمیه بازار نیز همین بوده است.
گویا مرحوم تمدن با آنهمه اطلاعات وافری که داشته گمان میکرده مردم افشار فقط در ارومیه حضور دارند و آنهمه افشاریه را که در میاندوآب و اطرافش و صائین دژ بودند، فراموش کرده است.
لفظ «افشاراگلدی» غیر از «افشار گلدی» است، جمله اول به معنای «به افشار آمدن» و جمله دوم به مفهوم «آمدن افشار» میباشد.
خود لفظ نشان میدهد که مردمان نواحی دیگر مانند ملککندی، مهاباد، و... به بازار افشارها در میاندوآب میآمدهاند و بازار هفتگی بناب نیز (در صورت وجود چنین بازاری) لابد تقلید نام از بازار افشارهای میاندوآب بوده است.
به هر حال آنچه که روشن و مسلم است عقب نشینی تدریجی دریاچه از جلگه سولودوز و نیز عقب نشینی نیزارها و باتلاقها است که همین امروز هم ادامه دارد، اگر موضوع را در چشم انداز ادوار باستانی بنگریم، مسئله خیلی پر واضح است، خود مرحوم تمدن میگوید:
دریاچه رضائیه فعلی آن دریاچه چیچست سابق نیست بلکه از وسعت آن کاسته شده است در آن موقع اطراف این دریاچه پوشیده از جنگل بوده و تا تبریز و مراغه و قسمت زیادی از سلدوز (سولودوز) کشیده میشده است.
اگر دریاچه تا تبریز و مراغه گسترش داشته بی تردید باید همه جای سولودوز (منهای دشت ماهور) را احاطه کرده باشد و تا دره «دوآب» و کوه «سلطان یعقوب» و کوه «قلعه ماران» رسیده باشد زیرا ارتفاع هیچ نقطهای از جلگه سولودوز بهاندازه ارتفاع تبریز از سطح دریاچه نیست. شیب «آجی چای» و «لیلان چای» و سرعت آب آنها خیلی زیادتر از «گدار چای» است پس اگر منظور از «قسمت عمده سولودوز» همه جلگه، منهای دشت ماهور باشد صحیح است وگرنه دچار اشکال اساسی خواهد شد.
و در چشم انداز محدود، هنوز کسانی که باتلاقها و نیزارها را (و به اصطلاح ترکی، شام و جبل را) در جایگاه روستای دولت آباد (امروز بخشی از شهر محمدیار است) و نظام آباد و همچنین در لب خانههای روستاهای عطا الله، محمدیار و حتی راهدهنه، و باتلاقهای فریبکار «شفیع قلعه» ـ نزدیک تازه قلعه ـ که ارابه کل (گاو میش) کش را با پوشته عظیم کولش، و همراه کلها، در خود فرو برده، به یاد دارند.
در سال 1337 در جایگاه خیابان امام (ره) و بلوار کمربندی نقده، آبهای زینهای از زمین جوشیده و جاری میشدند. در چمنهای شرقی راهدهنه ژرفی آب چاههای خرمن در فصل تابستان بیش از یک متر از سطح زمین پائین تر نبود و هنوز هم در زیر زمینهای ساختمانهای نقده که 70 سانت عمق داشته باشند، در موسم بهار غلیان آب به چشم میخورد.
برکه شیطان آباد و نیزار آن، لجنزارهای «دمیرچی» و «ساخسی تپه»، گبی «شریف الدین»، و... و به ویژه آثار و رسوبات طبقات الارض و ساختمان خاک و مدارک تاریخی، عدم آبادی و غیر مسکون بودن منطقه را در حوالی 2500 سال پیش نشان میدهد.
آقای جعفر دوستی که امروز 82 سال دارد شرح میدهد:
ده ساله بودم یک جفت کل (گاو میش نر) به همراه چند راس از گاو و گاومیش دیگر را برای چرانیدن در چمنهای راهدهنه به من سپرده بودند، کلها به درون نیزارها رفتند و ناپدید شدند از پیدا کردنشان عاجز ماندم پس از هفت شبانه روز به میل خود از نیزار خارج شده و به طرف خانه آمدند، مرحوم حاج حیدر شریفی نیای خاندان شریفی میگفت: ما مردم قاراپاپاق کشاورز نبودیم، مردمی دامدار و عشیرهای دامپرور و کوچنده بودیم، از روزی که به سولودوز آمدیم به همان نسبتی که ما با کشاورزی آشنا شده و به آن علاقه پیدا میکردیم به همان نسبت هم باتلاقها و نیزارها عقب نشینی کرده و اجازه فعالیت کشاورزی به ما میدادند.