بازار هفتگی بازار محمدیار سولدوز سال ۱۳۲۰
در پی یاغیگری اسماعیل سیمیتقو و غارتگری اکراد. درسال 1299 شمسی سولدوز تبدیل به ویرانه شد و همین مسله باعث آواره شدن قاراپاپاق گردید که از آن با عنوان فاجعه بزرگ «قاچاقاچ» یاد می شود.
ایل قره پاپاق پس از مراجعت از در به دری «قاچاقاچ» ـ اول زمستان 1301 ـ تا شهریور 1320، نوزده سال به آبادانی سلدوز پرداخت، در اثر سعی مردم، و وفور آب و هوای مناسب و سخاوت زمین، دیگر بار سلدوز این قطعه آسمانی آباد گردید. مردم تازه احساس راحتی میکردند که نیروهای روس منطقه سلدوز را مانند مناطق شمال ایران اشغال کردند این بار سازمان و نظام ایلی بر قاراپاپاق حکومت نمیکرد، آنان نیز تحت سازمان جدید میزیستند. سلدوز به عنوان «بخش 2» ارومیه و مرکز آن نقده بود.
روسها در آخر جنگ بخشهای دیگر ایران را تخلیه کردند ولی در آذربایجان به اشغال خود ادامه دادند، شاخه آذربایجانی حزب توده تحت عنوان «فرقه دمکرات» که ساخته و پرداخته دولت شوروی بود با تکیه بر قوای روس به تاسیس دولت محلی آذربایجان پرداخت. توده ایها عملاً خودشان را به زور تفنگ روس بر مردم مسلمان آذربایجان تحمیل کردند.
روسها بر این قانع نشده، دولتک دیگری در مهاباد بنام «جمهوری کردستان» درست کردند و به شدت میکوشیدند این دولتهای دست ساز را مولود «انقلاب» جا بزنند که موفق نشدند، زیرا ایستادگی مردم و مقاومت هایشان اجازه نمیداد که چنین رنگ و روغنی به این پدیدههای زائیده شده از اجنبی، بزنند.
فرقه دمکرات از واژه «فرقه» دو هدف داشت: اولاً این حزب شاخه و فرقهای از حزب توده بود، ثانیاً لفظ «فرقه دمکرات» یک نام و عنوان قدیمی و شناخته شدهای بود که در قیام شیخ خیابانی و قبل از آن در پیروزی مشروطیت درخشندگیهائی داشت و چنین عنوانی برای دست نشاندگان روسها جنبه تبلیغی داشت. که تنها اشتراک آنها فقط در لفظ بود.
فرقه دمکرات اولین اعلامیه اش را در 3/6/1324 صادر کرد و در 21/9/1324 تشکیل دولت آذربایجان را اعلام کرد و به دنبال آن در 11/10/1324 جمهوری کردستان اعلام موجودیت کرد.
در این میان ایل بارزانی عراق که از 1321 بر دولت عراق شوریده بودند، از آن کشور اخراج و به منطقه اشنویه وارد شده بودند. شیخ احمد رئیس ایل بارزانی و برادرش ملا مصطفی رئیس اجرائی آنان بود.
قاضی محمد رئیس دولت کردستان از ملا مصطفی دعوت میکند تا در جلسه شبانهای که اعضای دولت تعیین میشودند شرکت کند، وی نیز به عنوان یکی از اطراف مشورت، نظرهائی داده بود، قرار میگذارند که بارزانیها در ایران ماندگار و بازوی مسلح دولت جدید باشند.
قاضی محمد در بهمن سال 24 برای زیارت شیخ احمد سفری به اشنویه میکند هنگام بازگشت متینگی در نقده تشکیل میدهند، سید جلال نامی از پیشکاران قاضی صحبت میکند، در ضمن سخنانش جملاتی تهدیدآمیز نسبت به قاراپاپاق میزند. قاضی اعتراض کرده و میگوید «قاراپاپاق چاو امنه» یعنی قاراپاپاق چشم من است. دلیل این سخن او در سطرهای آینده توضیح داده میشود.
در نوروز 1325 بارزانی را مجدداً از اشنویه به مهاباد دعوت میکنند و او را رسماً به عنوان فرمانده کل قوا تعیین مینمایند، سلاح و مهمات هدیهای دولت روس را در اختیار او میگذارند. مسعود بارزانی در کتاب «البارزانی» ج 2 ـ که به عربی نوشته شده ـ رسماً اعتراف مینماید که روسها پدرش را هدایت و راهنمائی میکردند و از یاری او دریغ نمیداشتند. در ج 1 نیز دوران تعلیمات و کار آموزی پدرش را در شوروی به تفصیل بیان میکند.
بارزانیها سلدوز را در نوردیده و به مهاباد میروند، شیخ احمد دستور داده بود که بارزانیها در رفتارشان میان عشایر کرد و قاراپاپاق تفاوت نگذارند هر چه خود مردم دادند بگیرند و هرگز متوسل به زور نگردند.
دلیل سخن فوق قاضی و هم دلیل این برنامه شیخ احمد عبارت بود از اختلافی که میان جمهوری آذربایجان (تبریز) و جمهوری کردستان در مورد تقسیم آذربایجان، بود.
آنان میخواستند با این برخوردها قاراپاپاق را خشنود کنند تا راضی شوند که به عنوان بخشی از کردستان باشند. البته این اختلاف بر سر مناطق متعددی چون، سلماس، ارومیه، سلدوز، حوالی صائین دژ و تکاب بود که پس از مباحثات زیادی بین دو جمهوری مقرر میشود هر منطقهای که اکثر ساکنین آن ترک باشد، بخشی از دولت تبریز و هر منطقهای که اکثر ساکنین آن کرد باشد از دولت کردستان باشد.
بدین ترتیب سلدوز را که ساکنین آن ترک بودند، تنها به دلیل اینکه اطراف آن از جانب غرب و جنوب مناطق کردنشین است. جزو جمهوری کردستان کردند و سید جلال از جانب قاضی حاکم سلدوز گردید.
منبع: کتاب ایل قاراپاپاق، مهدی رضوی