سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز
سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز

زبان و لهجه قاراپاپاق

روستای راهدانه 1340

دیدیم که ایل بزچلو و قاراپاپاق از شاخه‌های ترکمن هستند، بدیهی است زبان و لهجه‌شان نیز یکی از لهجه‌های ترکمن می‌باشد. لهجه‌های مختلف ترکمن از قبیل لهجه سلجوقی، بزچلو و آنچه امروز ترکمن نامیده می‌شود هم اکنون تفاوت زیادی با هم دارند و در طول زمان فاصلة بیشتری از همدیگر پیدا کرده‌اند. 
 

قاراپاپاق تنها باقی مانده بزچلو می‌باشد، زیرا سایر شاخه‌های بزچلو در ایران و ترکیه میان مردمان دیگر مستهلک شده‌اند، به همین دلیل لهجه قاراپاپاقی به عنوان یکی از معیارهای زبان شناسی در محافل علمی تحقیقاتی جهانی مطرح است، خصوصاً در عرصه داستانهای آذربایجانی محور اصلی شناخته می‌شود، به طوری که آقای فرزانه در مقدمه «ده ده قورقود» صفحه 16 به این موضوع تصریح می‌نماید: «از طرف دیگر تاثیر پذیری اسلوب و مشخصات زبان داستانها از زبان گفتاری یکی از لهجه‌های رایج در زمان نگارش کتاب، امری معقول و ممکن به نظر می‌رسد. در مقایسه خصوصیات زبان داستانها از جهت اسلوب و گرامر و تعبیرات، حال و هوای لهجه ترکمه ـ قاراپاپاق، را دارد و این موضوعی است که باید روی آن کارهای تطبیقی جدی و گسترده‌ای انجام گیرد».

از عبارت آقای فرزانه برمی آید که «محرم ارگین» نیز در صفحه 355 جلد دوم «ده ده قورقود کتابی» به این موضوع پرداخته است.

طوایف هشتگانه مذکور با اینکه همه از یک ایل بوده‌اند، تفاوت لهجه داشته‌اند که هنوز هم هست، مثلاً اولاشلو و عربلو می‌گوید «گؤ رجیم ـ گؤ رجخسن ـ گؤ رجیخ» و جان احمدلوها می‌گویند: گؤ رجم ـ گؤ رجن ـ گوره رجیخ».

چاخرلوها می‌گویند: چاتیی گتیردانی باغلا ـ جاتنی گئتیردانانی باغلا ـ ، شمچیی گتیر چریی یاندیر ـ شمچه نی گئتیر چیراغی یاندر».

و نیز تفاوت روحیه زیادی با هم دارند. مردم جان احمدلو آرام مطیع[1] هستند، ترکاون «اولدوررم، اولدوررم ـ می‌کشم، می‌کشم» می‌گوید، نمونه اش مردم آغابگلو و ظلم آباد، البته شجاعت مثبت ترکاون که نمونه آن «ارس خان» است، نباید فراموش شود. سارال مردم ظریف الطبع بوده و هست، نمونه اش مرحوم «ملاولی» ـ اهل دلمه.

عربلو، روحیه سوداگر و تاجر پیشه و با بینش حقوقمند و نیز «محکمه شاگرد»[2] و پول دوست، و چون مرحوم شیخ الاسلام اولین روحانی قاراپاپاق که به همراه این طایفه به سلدوز آمده از طایفه عربلو است بیشتر افراد باسواد در میان آنان بوده است.

مردم قاراپاپاق در آن گوشه «دالان و دهلیز» دور افتاده کشور، مردم باهوش و با استعداد خوب، هستند، گواه این مطلب، در دبیرستان قدیمی ارومیه است در آن ایام بیشتر شاگرد اولهای دبیرستان، از قاراپاپاق و قراباغی ها[3] بوده‌اند.

آنچه که مشخص است همیشه علمای قوی محلی (علاوه بر علمای مهاجر) از این مردم قد علم کرده به طوری که پس از سال 1325 عده کثیری به دانشگاه راه یافته‌اند. همچنین در سالهای اخیر آمار قبولی آنان در کنکور سراسری کشور براستی اعجاب آور است. این مردم با اینکه رگ سیاسی در نهادشان هست، بنوعی در سیاست احتیاط می‌کنند به عبارت دیگر: در ناخودآگاه سخت سیاسی هستند، (شاید بدلیل حضور در میان عشایر کرد و موضوع اقلیت و اکثریت باشد) ولی از جهت سابقه تاریخیشان در خود آگاه از تحرکات بزرگ سیاسی خودداری می‌کنند و نسبت به هر حرکتی با دید تردید نگاه می‌کنند.

آنان همیشه عملة بی مزد مرکز بوده و تاوان اشتباهات، یا بی تفاوتی دولت را، از جان و مالشان پرداخته‌اند.

[1]. با اینهمه «باپر آقا میر پنج» که قیام او شرح داده شد، ظاهراً از این طایفه است.

[2]. زمانی بیشتر پرونده‌های ژاندارمری در دادگاه از آنان بود.

[3]. ناحیه‌ای میان ارومیه و سلماس.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد