سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز
سولدوز

سولدوز

تاریخ ایل قاراپاپاق و سولدوز

فولکلور و منوگرافی قاراپاپاق


سبک نگارش این کتاب بر اساس آنچه یاد داشت و تنظیم اسناد و مدارک ایجاب می‌کرد، استوار است و روشن است که هر گونه تغییر در این سبک بر جریان سخن و روح کتاب لطمه وارد می‌کرد. و از جانب دیگر در چنین نوشته‌ای که سرگذشت و روال زیستی یک ایل آمده است، ضرورت پرداختن به آداب و سنن و حتی جزئیات زندگی ایل مورد بحث، احساس می‌شود. 

 

همانطور که شرح و گزارش این مسائل در دنیای کنونی از ارزش زیادی برخوردار است به حدی که خلاء آن می‌تواند نقصی برای کتاب محسوب شود.

اما پرداختن به این قبیل موضوعات (در اینجا) نمی‌تواند خیلی دقیق و با روند مرسوم نویسندگان علوم مردم شناسی و مردم نگاری، باشد. زیرا بخشهائی از کلیات این موضوع در «بخش فرهنگ» کتاب آمده که از طرفی تکرار آنها نابجا و از سوئی همانطور که گفته شد انتقال آنها از جای خود به بخش مونوگرافی بر روح کتاب لطمه می‌زند.

بنابراین، در این قسمت، تنها بخشهائی از موضوعات مونوگرافی آورده می‌شود که جای خالی در آن بخش را حتی الامکان پر نماید.

پیش از هر چیزی و هر مطلبی توضیح این نکته لازم است که هر چه در این بخش شرح داده می‌شود آداب و رسوم و سنن جاری قاراپاپاق است که در سال 1336 [شمسی] کاملاً جریان داشته و در خلال زندگی روزمره این قوم حضور مستمر، بل اصول مسلم بوده است.

موسم‌ها و روزهای مشخص سال

روزها، موسم ها، فصلها با معیارهای متفاوت، تقسیم بندی و نامگذاری شده‌اند که باید جدا از همدیگر بررسی شوند:

1ـ موسم‌ها و نامگذاری‌ها بر اساس طبیعت فصلها و معیار کشاورزی:

1) سوبولانان: موسمی که آب‌ها گل آلود می‌شوند. آخر فروردین ماه که برفها آب می‌شود و سیلابها راه می‌افتد.

2) اوت قاینیان (اوت قایناغی): اردیبهشت که علف‌ها از زمین می‌جوشند.

مثلاً: فلانی از سفر می‌آید یا سوبولاناندا یا اوت قایناغیندا ـ فلانی دیگر پیر و مریض شده و خواهد مرد، یا سوبولا ناندا یا اوت قایناغیندا.

3)گل آئی: ماه گلها. خرداد.

4) مهلت آیی: ماه مهلت: از پانزده فروردین تا 15 اردیبهشت که آسمان برای کشاورزان ـ مخصوصاً صیفی کاران ـ مهلت می‌دهد که به کاشتن بپردازند. یعنی باران در حد مناسب می‌بارد نه زیاد. و زمینها حالت «کش» یعنی نه خشک و نه گل هستند.

5) اوت پیچینی: موسم درو علوفه و چمن. از دهم خرداد تا بیستم.

6) قرخ بئش: روز پانزده اردیبهشت. روزی است که باران آن حیاتی است که ماه مهلت تمام می‌شود و مزارع سخت نیازمند باران می‌شوند.

7) آرپاپیچینی: از روز دهم تیر شروع می‌شود.

9) قورا پیشیرن: غوره پزان: مرداد ماه: ماهی که گرمای آن غوره را می‌پزد. یعنی به انگور تبدیل می‌کند.

10) قویروق دوغان: موسم زایش قویروق: روز 15 مرداد یعنی وسط تابستان.

قویروق: دم.

دوغماق: زائیدن. لیکن در موارد زیادی به معنای «تحقق یافتن» به کار رفته و می‌رود «قویروق دوغوب» قویروق تحقق یافته است.

مراد از این اصطلاح این است که دم و پایان زایندگی طبیعت و تولید کشاورزی فرا رسیده است.

11) قاپسئی: پاییزین قاپسئی آیی: ماه درب بندان پائیز: مراد آذر ماه است که دیگر چیزی از صحرا به خانه و انبار نمی‌آید و درها بسته می‌شود. و نیز: موسمی که سرما میان مردم و صحرا حائل می‌شود.

12) بویوک چیله: چله بزرگ: از اول دی ماه تا دهم بهمن.

13) کیچیک چیله: از دهم بهمن تا دهم اسفند.

چله گردانی: مردم کشاورز از آغاز آذر کاملاً بی کار می‌شدند. بیشتر وقتشان را در میعادگاه‌ها از قبیل، کنار فلان دیوار، میدان وسط آبادی، تپه (بلندی کوچک) فلان محله یا تک دکان روستا و یا بازار قریه‌های بزرگ و... دور هم جمع شده و گپ می‌زدند.

هر گاه ماه محرم یا رمضان به فصل بی کاری می‌افتاد، نعمت بزرگی برای آنان بود که در مساجد جمع می‌شدند. با فرا رسیدن زمستان (اگر محرم یا رمضان نبود) دیگر جائی برای وقت گذرانی دسته جمعی نبود. کودکان از بازی گوشی و جوانان از انواع بازی و مردان از مجمعهای گپی باز می‌ماندند. روزهای کوتاه زمستان به کندی می‌گذشت، پس چه بهانه‌ای بهتر از «چله گردانی». از یک گوشه شروع می‌کردند: امروز چله در خانه فلانی است. فردا هم در خانه دیگری. چله را خانه به خانه می‌گرداندند اگر تعداد خانوار روستا کمتر از 60 روز بود مجدداً چله به خانه اول می‌رسید. وای به حال کسی که در نوبت او اوضاع هوا درهم و برهم، کولاک و سرمای شدید باشد چرا که بهانه‌ای بدست بی کاران می‌افتاد: اهه چه بدعنق است!

14) قرخ بئش: چهل و پنج: باز همان، روز وسط زمستان. که تنها 5 روز از چله کوچک گذشته است اما نویدی از پایان سرمای سوزان است.

15) بایرام آیی: اسفند ماه. «اورتاتک ـ آخرتک»

16) اول تک، اورتاتک، آخر تک: تک یعنی فرد. سه، سه شنبه آخر اسفند است که در تک سوم یادی از گذشته گان می‌کنند و بر سر مزارها آمده خرما، حلوا و اخیراً شیرینی احسان می‌کنند. ولی تک آخر مخصوص جشن چهارشنبه سوری است. که «چرشنبه آخشامی» عصر ما قبل چهارشنبه، نامیده می‌شود.[1]

17) باجا باجا: روزن، روزن: شبی که فردایش عید نوروز است. البته در جاهای دیگر آذربایجان مراسم باجا باجا را در شب چهارشنبه سوری برگزار می‌کنند.

18) نوروز بایرامی.

19) حاجی لیلک گئلن: روز نهم فروردین. که سر و کله مرغان مهاجر که سمبلشان لک لک است پیدا می‌شود و به معنای اطمینان کامل از فرا رسیدن بهار است و بچه‌ها با دیدن اولین لک لک به سرود خوانی شروع می‌کنند:

حاجی لیلک دام عشقینه

دامدا یووام عشقینه

بیرداماغین شاقیللات

اون ایکی ایمام عشقینه

حاجی لیلک حاج عشقینه

اوین آغاج عشقینه

بیر داماغین شاقیللات

اون ایکی حجاج عشقینه[2]

در دو بیت اول می‌گوید: حاج لک لک به عشق بام بلندی که در آن لانه می‌سازی منقارت را به صدا در آور به عشق دوازده امام.

در دو بیت دیگر: به عشق بلند درختی که در آن خانه می‌سازی و به عشق حجج دوازده گانه منقارت را به صدا در آور.

و همچنین در این روز دختران آش مشترک و مخصوص «حاجی لیلک آشی» می‌پزند.

20) سهران گونی: روز سیزده فروردین.

2ـ موسم‌ها و روزها با معیارهای مذهبی

1) محرم: ایام عزاداری امام ابا عبدالله الحسین علیه السلام. که فقیر و غنی در آن با جان و دل و با صرف اموال شرکت کرده و می‌کنند. قاراپاپاق‌ها در عشق ورزیدن به اهل بیت (ع) از بیشتر مناطق دیگر ایران برترند و ادله زیستی اجتماعی و انگیزه‌های آن خصوصاً پس از آمدن به سلدوز روشن است.

2) ماه صفر: مانند همه مردم ایران برای آنان نیز ماه غم و احیاناً در نظرشان «ماه منحوس» است.

3) مولود بایرامی: روز میلاد پیامبر اکرم (ص).

4) رغایب: همان «لیله الرغائب» که معمولاً اصطلاح «نمازلیق» به کار می‌برند و بر سر مزارها می‌روند.

5) نیمه شعبان: که مانند سایر مناطق ایران برگزار می‌شود.

6) قاباخلاما: روز استقبال: روزی که می‌توان با روزه گرفتن به استقبال رمضان رفت.

7) نیت گونی: روز اول رمضان.

8) احیا گونلری: ایام احیا (شب‌های احیا): چون سایر مناطق ایران است.

9) فطر بایرامی.

10) اسماعیل بایرامی: عید قربان.

11) عید غدیر.

روزهای هفته

شنبه: شنبه.

شنبه ایتاسی: یکشنبه.

تک آخشامی: دوشنبه.

تک گونی: سه شنبه.

تک ایتاسی: چهارشنبه.

جمعه آخشامی: پنجشنبه.

جمعه: جمعه.

شرح مراسم:

1: چهارشنبه سوری: برنامه‌ها از عصر سه شنبه شروع می‌شود. و تا طلوع آفتاب روز چهارشنبه ادامه می‌یابد که عبارت است از: الف: توده‌های آتش و پریدن از روی آن و «شار بازی».

شار: قره پاپاقها به بعضی از چیزهای گرد «شار» می‌گویند. مثل تیله، گلوله‌های کروی، بولبرینگ ساچمه ـ البته خود ساچمه هم رایج است ـ و گلوله‌ای سفت و محکم از پنبه که برای چهارشنبه سوری درست می‌کنند.

گلوله پنبه‌ای به قطر 12 سانت که اطراف آن را با نخی از چرم محکم می‌پیچاندند. رشته‌ای نیز به طول یک متر مانند بند آتش گردان به آن می‌بستند آنگاه در روغن کرچک یا بزرک ـ و در چهل سال اخیر، نفت ـ خیس می‌کردند آن را آتش زده و پس از چرخانیدن به دور سر به آسمان رهایش می‌کردند.

ب: سوجوزی: گردو برای آب: پوسته گردو را که در شبهای پیش در ضمن «شبچره» به مصرف رسیده‌اند به دقت جمع نموده و بطور سالم ـ به صورت کاسه سالم ـ برای آن شب آماده می‌کردند. درون آنها را پر از روغن کرچک ـ بزرگ و اخیراً نفت ـ می‌کردند. گاهی فتیله‌ای هم در داخل آنها می‌گذاشتند. یک یک آتش زده و به روی آب رودخانه گدار رها می‌کردند. صف‌های متعدد و طولانی از شعله‌های کوچک بر روی آب منظره زیبائی را به وجود می‌آورد. گاهی بین طرفین گادار رقابت و شور و هیجان شدیدی برای سبقت گرفتن گردوها در می‌گرفت.

البته این رسم در روستاهائی که در کنار گدار قرار داشتند رواج بیشتری داشت. مردمان روستاهای دیگر نیز از آب نهرها استفاده می‌کردند. اکنون این رسم نیز به سستی گرائیده است و عامل آن تغییر اوضاع اجتماعی و اقتصادی زندگی است.

ج: رنگین کردن تخم مرغ بوسیله جوشانیدن در درون انبوهی از پوسته پیاز همانطور که در سایر جاها مرسوم است. که چندین روز قبل از چهارشنبه شروع می‌شود و تا چند روز بعد از عید ادامه دارد.

د: پای (بایرام پائی): اصل معنای کلمه «پای» یعنی «سهم ـ سهمیه» اما در این اصطلاح به معنای «کادو و چشم روشنی» که از خانواده پدر و مادر عروس و سایر فامیلها به خانه عروس فرستاده می‌شود. چه تشکرها و چه گله گذاریها که بر سر «پای» نمی‌شود. پای علاوه بر جنبه مادی و اخلاقی یک جنبه تقدسی نیز دارد.

از آغاز آخرین هفته اسفند ماه شروع می‌گردید، در دست هر کسی بقچه ‌ای بود و معلوم بود که در میانش سینی کوچک پر از شیرینی، کشمش، مغز گردو و بادام، انار و پارچه‌ای یا سکه طلائی قرار دارد، به سوئی می‌رود.

عروسهائی که عید اولشان بود چشم به راه «پای ها» ثانیه شماری می‌کردند و دعا می‌کردند که محتوای بقچة پای، ارزشمند باشد که در خانواده شوهر سر افکنده نشوند.

البته یک خانم تا زمان پیری پای را از خانواده پدری (برادرها) دریافت می‌دارد.

پای امروز هم به استحکام خود باقی است اما تنها پارچه یا سکه‌ای است همراه جعبه‌ای شیرینی. و دیگر آن صورت مخصوص بقچه، حضوری در انظار را ندارد.

2: باجا باجا: برنامه‌ای است در شب اول فروردین (آخرین شب اسفند). هر کس شالی بر می‌دارد و از روزنه پشت بام دوستان و آشنایان به داخل خانه آویزان می‌کند. صاحب خانه هدیه‌ای مناسب بر آن می‌بندد از قبیل انار، تخم مرغ رنگ شده، گردو و پول و...

این مراسم به تدریج از رواج افتاده است زیرا پشت بام‌ها دیگر روزنه ندارند (رجوع کنید به بخش خانه سازی). برنامه باجا باجا، اگر برای همه یک سنت معمولی بود، برای نامزدها ضرورت داشت. و باید چیز ارزشمندی برای بستن به شال داماد آماده می‌کردند. در سایر موارد چیزی که به شال بسته می‌شد بستگی به میزان دوستی و فامیلی و اهمیت شخصیت صاحب شال داشت.

عید نوروز: علاوه بر سنت عمومی جشن و شادی، دو رسم از قاراپاپاق در مورد عید نوروز قابل ذکر است:

1: در روز عید نوروز دیدار «قارابایرام» از خانواده هائی که در آن سال شخصی از آنها فوت کرده ضرورت دارد. و این تنها وظیفه دوست و فامیل نیست بلکه یک وظیف عمومی است. که با فاتحه، و پذیرائی با خرما و شیرینی سفید، برگزار می‌شود.

2: بوغدا پیچینی: وقتی که یک «کرگه»[3] درو یک مزرعه راتمام می‌کند. اولاً آن روز برنامه نهار صورت فوق العاده‌ای پیدا می‌کند. ثانیاً در آخرین ضربه‌های «مالاغان» ـ دریاز، داس شامیله ـ یکی با فریاد کش دار و بلند می‌گوید: الله، محمد، یا علی.

کلمه «یا علی» را همه اعضای کرگه و سایر افراد حاضر همراه او تکرار می‌کنند. فریادی که طنینش از روستائی به روستای دیگر می‌رسد.

بستان پوزان: قاراپاپاق به جالیز خیار، خربزه، هندوانه بستان می‌گوید. در شهریور ماه که مابقی محصول جالیز را جمع کرده و به خانه می‌آوردند، همسایه‌های بی بستان سهمی و مقرری از آن داشتند و صاحب بستان الباقی آن را در پشت بام به «تالوار» می‌زد و بتدریج در عرض دو ماه یا بیشتر به مصرف می‌رسید. این رسم اکنون هم کاملاً از بین نرفته است.

باغ پایی: خانواده هائی که تاکستان دارند موظفند به خانه فامیلهای نزدیک سبدی از انگور را بفرستند. دوستان صمیمی نیز فراموش نمی‌شوند. گویا پرروئی‌های عصر صنعت به این سنت نیز حمله‌ور شده است.

عید مولود: به هنگام مصافحه می‌گویند «الین پیغمبر قبرینه» ـ دستت به زیارت مقبره رسول (ص) برسد ـ یا «الین پیغمبر اتینه»: دستت به دامن شفاعت رسول (ص) برسد.

عید قربان: «حاجی لار ثوابندا اولاسان»: ثواب حاجی‌ها نصیبت شود.

عید فطر: «عبادتین ـ یا ـ اورج نمازین قبول اولسون» و نیز رفتن به منزل کسانی که فردی از آنها فوت کرده است که یک رسم خیلی جدی می‌باشد.

عید نیمه شعبان: تبریک گوئی به تعبیرات مختلف.

واحدهای وزنی

1ـ باتمان: من تبریز: کمی بیشتر از سه کیلو.

2ـ باتمان: 16 کیلو.

3ـ پوط: شانزده کیلو.

4ـ هفته: یک سوم باتمان اول، و یک هشتم باتمان دوم و نیز یک هشتم پوط.

5ـ یاریم هفته: نیم هفته: نصف هفته: چند مثقال سنگین تر از کیلو.

6ـ درم: یک چهارم هفته: نصف یاریم هفته.

7ـ چرک: چارک: یک چهارم درم: یک هشتم هفته.

غذاها و خوردنیهای مقدس

1ـ سفره به نام معصومین (ع) که در سایر جاها نیز رایج است.

2ـ شله زرد ـ اخیراً در میان آنان رسم شده است.

3ـ امام چورکی: احسان‌ها و مهمانیها به نام امام (ع).

4ـ پخش حلوای نذری.

5ـ آب زمزم (در خانه حاجی‌ها نگه داری می‌شود ـ جهت استشفاء).

6ـ تربت کربلا جهت استشفاء.

غذاها و خوراکی‌های موسمی

1ـ سمنوپزان.

2ـ بورانی زمستانی ـ اخیراً در حال متروک شدن است.

3ـ حاجی لیلک آشی که قبلاً ذکر شد ـ در زمره بازیهای کودکانه است که این هم در شرف فراموشی است.

4ـ چیله قارپزی.

5ـ شبچره زمستانی برای شب نشینیها ـ مرکب از مغز گردو، بادام و کشمش و...

اسامی سایر خوراکیهای بومی

1ـ اوماج آشی. آشی از عدس، لوبیا، سبزی، پیاز به قدر زیاد و اوماج ـ اوماج: خمیز کم آبی که در آرد ورمالیده می‌شود و بصورت خرده هائی به بزرگی نخود و عدس در می‌آید که به درون آش می‌ریزند.

2ـ تروشلو آش: همان اوماج آشی است، منهای پیاز، و به جای آن عدس و نخود دارد و ترشی زیادی که به آن افزوده می‌شود.

3ـ کدو دوشاب: تکه‌های کدو پخته در دوشاب.

4ـ قویماق: حریره.

5ـ چغندر...

در مورد غذاهای مرسوم و همه جائی براستی آشپزی قاراپاپاق با آشپزی تبریزی که شهرت جهانی دارد رقابت می‌نماید.

زیارتگاه‌ها

سولدوز زیارتگاه ندارد زیرا همانطور که قبلاً شرح داده شد اصولاً تاریخ مسکون شدن این سرزمین بیش از 180 سال نیست و قبل از آمدن قاراپاپاق‌ها کسی یا مردمی در آن سکونت نداشته و یک منطقه جدید می‌باشد که از زیر دریاچه بیرون آمده است.

از قبور امام زاده‌ها در آنجا خبری نیست. چندین «اجاق» دارند که قبور سادات خودشان می‌باشد. مانند: میرآوا اجاقی، نظام آباد اجاقی و لواشلی اجاقی.

تفریح گاه‌ها

1ـ کوه و چشمه سار سلطان یعقوب در جنوب نقده.

2ـ یئدی گؤز: هفت چشمه در روستای کوزه گران.

3ـ شور بلاغ: برکه شور: چندین چشمه کوچک که آبهایشان شور و آلوده به گوگرد و آهک می‌باشد.

4ـ ساحل سرسبز و چمنزار سرتاسر رودخانه گادار.

5ـ شیخ معروف بلاغی ـ امروز بی اهمیت شده است.

شکارگاه‌ها

1ـ حسنلو گولی 2ـ سهران گولی 3ـ شام ـ یا ـ جبل: نیزارستان وسیع جنوب غربی دریاچه ارومیه 4ـ سرتاسر ساحل گادار در زمستان.


منبع: کتاب تاریخ ایل قاراپاپاق. به کوشش مهدی رضوی

[1]. چهارشنبه اول را «یالان چرشنبه» و دوم را «دوغور چرشنبه» و سوم را «قارا چرشنبه» و چهارم را «آخر چرشنبه» می‌نامند.

[2]. عجیب است که اینگونه سرودهای کودکان قاراپاپاق نیز با محبت اهل بیت (ع) آمیخته است اما با این حال در همه منابع آنان را سنی مذهب معرفی کرده اند.

[3]. رجوع شود به بخش فرهنگ.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد