پادگان استرآباد (گرگان کنونی)
یکی دیگر از جنگهای مهمی که سواران قره پاپاق در آن حضور داشتهاند جنگ استر آباد است در سال 1297 همزمان با غائله شیخ، تعداد 200 سوار به فرماندهی «جلال خان» پسر کاظم خان (روستای جلال خان در مغرب محمدیار در ساحل شمالی گادار بنام اوست) در استر آباد بودهاند.[1]
قبلاً گفته شد که مهدی خان رئیس ایل بود و کاظم خان معاون (نایب) وی، و حسن خان فرماندهی سواران را به عهده داشت، کاظم خان در سال 1265 وفات میکند و مهدی خان حکم نیابت را بنام پسر خود «نجفقلی خان» از تبریز میگیرد لیکن پس از وفات نجفقلی خان نظر به اینکه پسر وی 15 سال داشته و بیوک خان هم از او مسن تر بوده و هم پدرش (اسکندر خان) با دربار نزدیکی داشته حکم ریاست بنام او صادر میشود و گویا اسد الله پانزده ساله در سمت نیابت میماند، پس از وفات حسن خان با پیشنهاد بیوک خان سمت فرماندهی سواران بنام جلال خان صادر میشود.
در حدود (تقریباً) دو سال قبل از غائله شیخ، سواران قره پاپاق در استر آباد و ترکمنستان در اردوی دولت با ترکمنها میجنگیدند، ترکمنهائی که پدران خود قراپاپاقها روزگاری بخشی از آنان بودند، حدود 48 نفر از قراپاپاق در آنجا کشته میشوند، جلال خان جنازههای آنان را جمع کرده و قبرستانی بنام «قبرستان سواران قره پاپاق» در آنجا بنا میکند.
علی اکبر سلطان جد مادری آقایان اسد الله و نور الله دوستی و جد پدری آقای حسنعلی اکبری ساکن محمدیار، به عنوان «سلطان» ـ فرمانده گروه ـ در آن نبرد حضور داشته، در یادداشتهای مرحوم «دوست اوغلو میرزا علی» از قول او آمده است: ما در بیابان شمال شرقی استر آباد بشدت در مضیقه آب بودیم سه روز قبل از ما باران کمی باریده بود، در سر راهمان ناگاه به جائی رسیدیم که از میدانهای نبرد سابق بوده و هنوز استخوانهای افراد کشته شده در آنجا به چشم میخورد، تعدادی کاسه جمجمه انسان پیدا کردیم که از آب باران سه روز پیش مقداری در آن مانده بود، با آن آبها موقتاً رفع تشنگی کردیم. از کسانی که در نبرد استر آباد کشته شدهاند یکی از دو دائی آقای حاج شیخ حسن آقا رضوی است[2] که دیگری نیز بدست کردها در قریه علی ملک کشته شده. و درست در زمانی که غوغای «شیخ گلدی» در سلدوز گوشها را کر میکرد 200 سوار [از قاراپاپاق] در جنگ محلی مازندران شرکت کرده است، من هر چه کوشش کردم تا نام و خصوصیت این جنگ را در عصر ناصر الدین شاه در مازندران مشخص کنم، موفق نگشتم، اما مطابق نقلی که مرحوم «آقا شیخ مهدی» از قول دائی خود «لطیف آغا» ـ سر گروه سواران ـ میکرد، گویا رهبری جریان در آنجا نیز به عهده یک شیخ یا فردی که خصوصیات مذهبی داشته، بوده است.[3] نیروهای دولتی، مرکز شورشیان را محاصره میکنند، محاصره به طول میانجامد، شبی جلال خان به سواران خود میگوید: با این نظم و نسق فرماندهان دولت، پایان این غائله طول خواهد کشید، من از شما میخواهم چند نفرتان از مجرای آب وارد قلعه شوید و آن مرد (رهبر شورش را) بکشید تا موضوع فیصله یابد. (مطابق نقل مرحوم لطیف آقا) دو نفر همراه لطیف آقا میروند و رهبر شورش را میکشند.
البته چنین کاری از لطیف آقا ساخته بود تهور او در میان قراپاپاق معروف است، شاید در آینده به درگیری او با حاجی نجفقلی خان اشاره شود.
[1]. این دومین جنگ قاراپاپاق در مازندران است قبلاً دیدیم که در سال 1281 به سرکردگی نجفقلی اول، نیز در آنجا رزمیده اند.
[2]. مادر حاج حسن آقا رضوی از طایفه «حاجی لار» ـ حاجیها ـ و پدر بزرگش حاجی ابراهیم است.
[3]. و شاید یکی از ماجراهای فتنه باب و بابیها باشد.